۱۳۹۲ بهمن ۸, سه‌شنبه

حق را بگوییم حتی اگر بر علیه ما باشد: یاداشتی در رابطه با بازرگان و بنی صدر و...و




در فیس بوک اقای تقی رحمانی بحثی بین منتقدان نهضت ازادی و مدافعان نهضت و منتقدان بنی صدر در حال انجام است ( آدرس فیس بوک در زیر آمده است.) در این رابطه و با یاداشت زیر در این بحث شرکت کردم:
https://www.facebook.com/taghi.rahmani.7/posts/575909352486074?stream_ref=10

با سلام

چند نکته کوتاه در رابطه با اطلاعاتی که مطرح شد:

- هیچ انسانی هر قدر وارسته هیچوقت نباید ورای نقد قرار بگیرد.  انسانها به عنوان بودنهایی نسبی و با علمی نسبی اشتباه می کنند ولی تنها از طریق نقد است که اشتباه تبدیل به تجربه و از تکرار ان جلوگیری می شود.  بنابراین هموطنان عزیز بیاییم از هیچ فردی اسطوره نسازیم.  بپذیریم که انسانها، حتی با نیت خیر، می توانند اشتباه کنند.  این هم شامل بازرگان و هم شامل بنی صدر می شود( فرق است بین اشتباه با خیانت کسانی مانند اقای خمینی که تمامی تعهدات خود با مردم را نقض کرد و یا اقای بختیار که در خدمت صدام در آمد و اینگونه استقلال وطن را نقض.)
- در مورد اقای بازرگان واقعیت این است که ایشان با وجود وارستگی و صداقت و انسانی که  باور به اسلام را با عشق بوطن ترکیب کرده بودند( فرهنگ ایرانی را در خود داشتن.) در زمان نخست وزیری خود دچار اشتباهات جدی شدند.  اینکه می گویم بازرگان، منظورم دولت بازرگان است چرا که ایشان مسئول کارهای دولت خود نیز می باشند.  از جمله:
- ایجاد سپاه پاسداران و دا دگاه های انقلاب( که به پیشنهاد اقای یزدی ایجاد شد.) و نیز جهاد سازندگی که بسرعت از دست دولت ایشان خارج شده و تبدیل به اهرمهایی شدند که استبداد بعد از انقلاب بازسازی خود را از طریق اینها ممکن کرد.  سخت است تصور باز سازی استبداد در بعد از انقلاب بدون این اهرمها.
- آوردن روحانیت! تشنه قدرت بدرون دولت و مزه صندلی های چسبدار وزارت را به انها چشاندن( ناشی از نیکی دل ایشان بود و اینکه متاسفانه ماهیت قدرت را نمی شناخت و فکر می کرد که انها هم مانند ایشان انسانهای عارف می باشند.)
- قرار بر انحلال مجلس خبرگان بود و هیئت دولت هم به آن رای داده بود و خبرنگاران هم برای اطلاع رسانی دعوت شده بودند ولی این اقای بازرگان بود که تصمیم گرفت که از اقای خمینی اجازه بگیرد!!! و به قم رفت و در مقابل تهدید خمینی عقب نشست و خلاصه ولایت فقیه حقنه پیش نویس قانون اساسی شد و اینگونه ضد انقلاب لباس قانونیت بر تن کرد.
- در روز 25 خرداد شصت برای دفاع از رئیس جمهور اعلام گرد همایی (بهمراه جبهه ملی) می کنند و قرار بر حضور بنی صدر (که هفته ای بود با کمک دوستان داریوش فروهر پنهان شده بود.) می شود.  اقای خمینی در ساعت 2 بعد از ظهر به نهضت آزادی اولتیماتوم می دهد و یک ساعت بعد آقای بازرگان به رادیو می رود و ابراز برائت می کند و اینگونه ضربه روانی-سیاسی  سخت به جنبش ضد کودتا می زند.
-....

- در رابطه با نامزد شدن بنی صدر، امر واقع این است که بنی صدر در ساعت آخر بود که به وزارت کشور رفت و اسم نویسی کرد.  علت هم این بود که بر این نظر بود که اگر بازرگان کاندیدا شود او برای جلوگیری از شکسته شدن ارا نامزد نخواهد شد.  از وزارت کشور به او زنگ زده بودند که چرا نمی آیید، بنی صدر علت را گفته بود و به او پاسخ داده شده بود که بازرگان نخواهد امد و به همین علت در ساعت آخر اسم نویسی کرده بود. 
 - بنا بر سخن دوستمان، اقای صباغیان گفته اند که بنی صدر دروغ می گوید.  دو طرف وجود دارند و برای قضاوت باید به کارنامه اشان در دروغگویی نگاه کرد و دید که کدامیک انسهانهایی هستند اهل دروغ.  من با وجود تمام انتقادهایی که به بنی صدر و اشتباهات تاتکتیکی تاریخی اش( مانند در رابطه با برسمیت شناختن مجلس قلابی و نخست وزیری رجایی زیر بار خمینی رفتن- در ماه های اول) دارم هیچوقت حتی به یکمورد دروغ از ایشان بر نخورده ام و تجربه 30 ساله ارتباط با ایشان نشان  از حساسیت خارق العاده ایشان برای راستگویی می باشد.  او را انسانی یافته ام که اخلاق و رعایت اصول اخلاقی نقشی محوری در فعالیت های سیاسی اش دارد( اگر اینگونه نبود مرا با او کاری نبود.)  ولی اقای صباغیان را فردی دیده ام که در صورت لزوم دروغ می گویند.  برای نمونه، سال قبل گفتند که بنی صدر باید در مجلس کودتا در 30 خرداد شصت شرکت می کرد و از خود دفاع و به احتمال زیاد رای اعتماد هم می آورد.  در حالیکه خود ایشان که برای دفاع از بنی صدر اسم نویسی کرده بودند از وحشت جرئت نکردند که از وقت خود استفاده کنند و غایب بودند و این تنها آقای معین فر بود که با جان خود را بر دست گرفتن از بنی صدر دفاع کرد و گفت که همه این کارها بازی می باشد و تصمیم به سرنگونی بنی صدر از قبل گرفته شده است( البته خانم اعظم طالقانی کاری بسیار زشت تر را مرتکب شدند و در حالیکه برای دفاع از رئیس جمهور اسم نویسی کرده بودند از پاپ کاتولیکتر شده و سخت به بنی صدر تاخته و خواستار  برکتاری او شدند.)
 
فکر کنم خوب باشد بخشی از سخنان اقای معین فر در مجلس کودتا را بیاورم:
"
سخن گفتن بعنوان مخالف طرح عدم كفایت رئیس جمهور كه تقدیم شده است در جوی هیجان‌زده كه قبل از شنیدن توضیحات مخالف و موافق و قبل از استماع دفاع رئیس جمهور و قبل از اخذ رای نهایی تصمیم قطعی گرفته شده و رایها آماده گردیده است به نظر بی اثر و بی فایده میرسد  اینكه مخالفت با طرح بركناری رئیس جمهور، مخالفت با انقلاب و امام است، آماده‌اند هر گونه توهین و آزاری به گوینده روا دارند و حتی به سادگی خون وی را بر زمین بریزنددر چنین جوی شاید دم فرو بستن و تماشاچی بودن ودر برابر تصمیم قطعی كه گرفته شده است ابراز نظر نكردن به عقل و منطق نزدیكتر باشند و یا ممكن است منحصرا یك رای مخالف به طرح دادن را و خطرات آنرا، به جان خریدن حداكثر كاری بدانیم كه در شرایط كنونی نمایندگی مجلس میسر میباشدبعضی از دوستان را نظر بر این است كه در چنین شرایطی اساسا نباید در مجلس حاضر شد و نباید با رنگ و روغن حضور خود در جلسه واحیانا شركت در بحث به نعنا داغ آشی كه پخته میشود اضافه نمود
نمود . خصوصا آنكه تامین جانی ورود به مجلس برای مخالفان و بخصوص برای چند نفر از آنان كه از نزدیكان و دوستان رئیس جمهور است فراهم نیست. با اینترتیب اگر در كشور، در اجرای قانون اساسی تعللی شده باشد و یا برخلاف قانون اساسی عملی صورت گرفته باشد و رئیس جمهور از تذكر و پیگیری در این باره خودداری كرده باشد ، باید او را ناتوان گفت در حالیكه همه نمایندگان محترم شاهد هستند كه آقای بنی صدر در هر مورد كه عملی را برخلاف قانون اساسی دید با صراحت و اصرار اعلام كرد، با این ترتیب نه تنها در ایفای وظیفه خود كوتاهی نكرده است ، بلكه همین پافشاریها موجب دشمنی كسانی گشته است كه خود پا از دایره قانون اساسی فراتر گذارده اند . نمونه هایی از این پیگیریها كه بحق از طرف رئیس جمهور اعلام شده واگر وی شخص وظیفه نشناس و بی كفایتی بود خود را آشنای به این مسائل نشان نمیداد اعتراضاتی است كه به شورای عالی قضائی در مورد اعمال خلاف قانون اساسی آن شورا نمود آقای بنی‌صدر كه بر طبق اصل یكصد و سیزدهم قانون اساسی مسوول روابط بین قوای سه گانه است به حق نسبت به مداخله قوه قضائیه در قوه مقننه اعتراض كرد."

*********************

اگر اسناد را خواستید تا فردا می توانم برایتان بفرستم.  دیگر اینکه ایشان می دانند که علت نیامدن بنی صدر به مجلس ( که می دانست امکان ندارد بگذارند پایش زنده به مجلس برسد.) این بود که نمی خواست با امدن خود به کودتا رسمیت ببخشد
.  برای بنی صدر کشته شدن امری پذیرفته شده بود.  اماده اعدام شده بود ولی خیانت کردن به اهداف انقلاب را نمی پذیرفت.  به بیان دیگر روحیه سیاوش در او وجود داشت.  ولی در یکی دو هفته آخر، دقیق تر بعد از بازگشتش از کرمانشاه و نپذیرفتن رشوه خمینی بود که در برخورد با همسرش روحیه سیاوش و سر بر مرگ فرو آوردن تبدیل به رستم شدن شد.  در وصیتننامه اش که در مخفیگاه نوشته شده بود می خوانیم:
"
عُذرا، همسر شجاع،
این روزها بسیار بیاد تو هستم . . . بیاد نوری که در تاریکی ذهنم درخشید . آنروز که از کرمانشاه باز میگشتم در این فکر بودم که باز باید دلداری بدهم . مسئلۀ از دست دادن ریاست جمهوری و زندان و محکومیت را در ذهن خود حل کرده بودم . اما راه حلی برای زن و فرزندان و خواهران برادران و کسان دوستان پیدا نکرده بودم . . . سختی هائی را که تنها بدلیل نسبت با رئیس جمهوری باید تحمل میکردند ، چگونه تسلی میدادم ؟ خود چاره ای جز انتخابی که عقیده مرا بر آن میداشت ، نداشتم . اما شما و کسان و یاران چرا باید تاوان مرا بدهید ؟ . . . به خانه که آمدم ، به جائی آمدم که هم محل سکونت ما بود و هم محل کار رئیس جمهوری و تو زندانش میخواندی ، چرا که اغلب مجبور بودی در یک اطاق نیمه تاریک محبوس باشی ، همانجا که امام جمعۀ دروغ زن مرکز جمهوری اسلامی ، کاخ پر از تزئینات خواند . قیافۀ تو پر از تصمیم بود . . . قیافۀ مقاومت کنندۀ پر امیدی بود که نا ممکن را ممکن میشمارد ، قیافۀ زن بود . قیافۀ هنرمندی که در حال ایجاد هنر بزرگی است . ناممکن بزرگی را داشتی ممکن بزرگی میساختی . ( آیا ) تو خود میدانستی که ناممکن را ممکن میکنی ؟ جواب تو به این سئوال هر چه باشد ، با قیافه ای که از تو دیدم و با سخنانی که از تو و دوستان شنیدم ، تصمیمم عوض شد . تصمیم گرفتم رستم بگردم و نگذارم بدستم بند بگذارند . این تغییر تصمیم سبب شد که در آئینۀ قیافۀ تو ، خطوط آینده را ببینم ."

واقعیت دیگر این است که نهضت ازادی برای اینکه عمل در درون رژیم ضد انقلاب حاصل کودتا را بپذیرد، چشم بر این کودتا فرو بست و از آنجا می باشد که به سرازیری سلاخی کردن سیستماتیک حقیقت بر سر در مصلحت زاده شده زور و قدرت افتاد و هنوز در این راه در حرکت است.  سانسور بنی صدر به این  علت است که در آینه کسی که به قدرت نه گفت و در برابر آن ایستاد ( بقول اقای برقعی: "
آقای محمد برقعی در برنامه ای در بی بی سی، بنی صدر را اینگونه توصیف کرد: "...آقای بنی صدر هم ویژگی اش این بود، واقعا حقیقت را باید گفت، که ما در تاریخمان بی سابقه ست که یک انسانی تمام قدرتها رو در دست داشته باشد ولی بر سر اصول بایستد در حالیکه اقای خمینی تا روز آخر سعی می کرد ایشون رو نگه داره...")، تمامی ضعفها و سازشهای خود با رژیم تبهکار و ناقض حقوق انسانی و ملی را نیک می بینند و بجای اصلاح خود در رابطه ای اورگانیک با مافیای حاکم، اصلاح طلبان دولتی، سلطنت طلبان، استالینیستها و فرقه رجوی سعی در شکستن این اینه که منعکس کننده وجدان تاریخی و ملی ایرانیان است می باشند.

امید من این است که هر چه زودتر به خود امده و یکبار هم که شده دست از سلاخی کردن حقیقت برای مصلحت قدرت بر دارند.  به امید آن روز

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر