یکی از جوانان عزیز سوال زیر را برای من
فرستاد:
"اگر رضا شاه
بدون زورگویی میخواست واقعا حجاب رو آزاد کنه، با توجه به بسته بودن جامعه اون
زمان و زورگویی مردان به زنان و با توجه به دانش محدود حاکمان اون زمان، دقیقا چه
باید میکرد؟"
پاسخ دادم:
یعنی با کتک زدن و حجاب از سر زنان کشیدن( درست
همان کاری که مافیای حاکم با بی حجابان می کند.) جامعه بسته ایران باز می شد؟ بسته
بودن چه معنی دارد؟ جامعه ایران اولین انقلاب دموکراتیک را در خاورمیانه انجام داده
بود آنهم در زمانی که هنوز بیشتر کشورهای اروپایی حکومتهای استبدادی داشتند. چگونه چنین جامعه ای بسته بود و خود نمی توانست راه خود را به جلو بگشاید و نیازمند کتک و توسری زدن فردی بود که بر ضد انقلاب مشروطه کودتا کرده بود تا او راه را بجلو باز کند؟
تا این زمان، زن، بیشتر، در خانه بود که تحت فرمان زور
قرار می گرفت و کتک می خورد ولی با اجباری شدن بی حجابی، استبداد دولتی مسئولیت
کتک زدن زن در کوچه و خیابان را بر عهده گرفت. آیا از دو طرف تو سری خوردن از زور گویی مردها
در خانه کم کرد؟ استبداد رضا شاه می گفت یا سر لختی یا توسری
و بعد هم استبداد دینی دولت امد و گفت یا روسری یا توسری. در هر دو حال این زن هیچ اختیار و حقی از خود
نداشت و ندارد و باید تابع متغیر نیاز استبداد دولتی باشد. واقعا فرق این دو چیست؟ یک چارک پارچه. هزینه اش چیست؟ تحقیر و توهین به زن و او را
از حق انتخاب که از اصلی ترین حقوق انسان است محروم کردن. در کجای دنیا با تحقیر و ذلیل کردن زنی او آزاد
شده است؟
کاری که رضا شاه کرد این بود که حجاب را از یک مقوله
فرهنگی تبدیل به یک مقوله سیاسی کرد. درست
همانکاری که رژیم حاکم آنرا ادامه داد و آن سیاسی کردن حجاب است.
رضا شاه مظهر مدرنیسم ظاهری/آبدوغ خیاری/بولواری
بود و به همین علت بود که به شکل توجه می کرد و نه به محتوی (دقیقا مانند مافیای حاکم.)
به همین علت بود که به زور اصالت می داد و "فکر" می کرد پیچیده ترین مقولات
اجتماعی-فرهنگی را با کتک و تحقیر و ذلیل کردن زن و اسم آن را آزاد کردن زن گذاشتن می شود
حل کرد. همانگونه که فکر می کرد با زور به
مردان لباس اروپایی پوشاندن و کلاه پهلوی بر سرشان گذاشتن، "مدرن" شدن
را می شود آموخت و ایران مدرنیته را ( که اصلا نمی فهمید چیست. البته سهم غرب اروپا از مدرنیته مردسالاری شده بودو
سهم ما دیکتاتور مدرن.) در خود پذیرا خواهد شد. یعنی درست همانکاری که "روحانیت"
قدرت طلب با زن و ححاب کرد. اگر درست یادم
مانده باشد یکبار خانم عذرا حسینی، همسر بنی صدر در اعتراض به کوشش در اجباری کردن
حجاب به همسر اقای خمینی گفته بود که بر فرض شما حجاب را روی سر زنها با زور گذاشتید،
تکلیف تو و درون سرشان چه می شود؟ همسر
آقای خمینی پاسخ داده بود که رو را درست کردی
تو هم درست می شود. در اینجاست که می بینیم
که از منظر اندیشه راهنما بین پهلویسم و خمینیسم هیچ فرقی وجود ندارد.
بسته یا باز بودن جامعه ربطی به حجاب ندارد. برای مثال جوامع ژاپن و چین حجاب نداشتند( هر جامعه
ای برای خود حد و حدود لباس را تعیین می کند.) و از بسیاری جهات بسته هم بودند.
دیگر اینکه نیمی از جامعه ایران ایلات بودند و عشایر
و در این ایلات از حجاب شهری خبری نبود و زیبا ترین لباسها بر تن زنان می بود. پس باید بگوییم که این
جوامع بسته نبودند و مردان به زنها زور نمی گفتند؟ اصلا بسته و باز بودن چه ربطی به حجاب داشتن و نداشتن
دارد؟
مسئله این است که همیشه قدرت، خصوص قدرت سیاسی،
بیشتر قدرت خود را از طریق کنترل بدن زن است که اعمال می کند و این کنترل در جوامع
ما بیشتر در رابطه با پوشش است که انجام می گیرد.
برای مثال رژیم می داند که به علت بکار بردن زور در تحمیل حجاب بسیاری از حجاب
زده شده و یا متنفر هستند ولی برایش مهم نیست چرا که از این طریق قدرت خود را به جامعه
نشان می دهد. همانکاری که رضا شاه کرد. بطوری که سالها بسیاری
زنها از ترس خانه را ترک نکردند و زندانی خانه خود شدند.
خلاصه اینکه پوشش مرد و زن بیش از هر چیز یک مقوله فرهنگی
است که جامعه در جریان تغییر و رشد، شکل را با محتوی که خود انسان است وفق می دهد. همانطور که در طول تاریخ چنین تحولی روی داده است. قدرت سیاسی در اینمورد هیچ حرفی برای گفتن نباید
داشته باشد و باید بیطرفی کامل را حفظ کند و این خود جامعه ملی می باشد که از طریق
گفتگو و بکارگیری فکر نقاد رشد می کند و در این رشد، طبیعتا پوششی را انتخاب می
کند که بازتاب تغییر در ذهنیت و باور افراد است و در آخر کار این زن/مرد است که
تصمیم می گیرد که چه پوششی را مناسب می داند و نه غیر.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر