۱۳۹۲ دی ۲۹, یکشنبه

گفتگو در پی گفتگوی دو خشونت ورز: ابراهیم نبوی و محمد مجیدی





بعد از سخنان خشونت بار اقای ابراهیم نبوی در برنامه افق صدای آمریکا در مورد کشتارهای رژیم در سالهای شصت و کوشش در بدست فراموش شمرده شدن انها پیام زیر را در فیس بوک خود منتشر کردم:

"دو خشونت ورز در برابر هم. یکی آقای مجید محمدی که سالها بر طبل حمله نظامی بر وطن می کوبید( و البته از زمانی که این امکان بسیار ضعیف شده است نباید حال خوشی داشته باشند.) و از طرف دیگر آقای ابراهیم نبوی، خشونت ورزی با گذشته ای بس خشن و قهرمان زیگزاگ زدن که حال سخن از این می گویند که کشتارهای دهه شصت را فراموش کنید ( شما در ان زمان به چه کار شریفی تشریف داشتید؟) نه آقای نبوی، جنایت مشمول مرور زمان نمی شود و در فردای ایران ازاد، این ایرانیان هستند که از طریق بکار گیری روشهای خشونت زدا با این جنایتها که هنوز ادامه دارد برخورد خواهند کرد.

فکر می کنید حافظه تاریخی ایرانیان ضعیف است. اگر هم این حافظه در زمانهای ضعیف عمل می کند ولی مطمئن باشید که در رابطه با جنایت بر ضد فرزندان خود بسیار هم قوی عمل می کند. شما نیز بر صندلی داغ وجدان عمومی جامعه ملی خواهید نشست و هیچ راهی جز پاسخ به سولات این وجدان نخواهید داشت

البته بهتر این می بود که نه دو خشونت ورز بی اخلاق بلکه خشونت زدایی و با اخلاقی در برابر یکی از بی اخلاقهای خشونت ورز قرار می گرفت"
 http://www.youtube.com/watch?v=INRKE5CFNP8

در این رابطه یکی از دوستان اهل اندیشه، پیامی را برایم فرستادند که به گفتگوی جالبی تبدیل شد و به همین علت فکر کردم آن را در اینجا بیاورم:

دوست: نمیدانم چرا آقای نبوی به این نحو برخورد میکنند. خیلی عصبی و عصبانی! من خیلی تعجب کردم. پاسخهای آقای بنی صدر بسیار سنجیده، و الحق عقلانی است ولی اینکه کسی با اصول آن موافق نباشد.


من: بنی صدر می دانست که نبوی تقاضای مصاحبه کرده تا او را درگیر برخوردی عصبی و تخریبی کرده و او را از کوره بدر برده و بعد مصاحبه را از همه جا پخش کرده و سر نقاره گذاشته تا بقول خودشون کار بنی صدر تموم بشه. بعضی از دوستان بنی صدر گفتند که مصاحبه را نپذیر. بنی صدر گفت فرصت خوبی می باشد تا حرفها را زد و بنابراین مصاحبه را پذیرفت. آقای نبوی کم کم دید که سوالات تحریک آمیز اثر ندارد و وقت هم دارد به پایان می رسد و در نتیجه خودش گرفتار حالت عصبی شد و...و قرار هم بود که مصاحبه را چند روز بعد پخش کند ولی نکرد. دوستان بنی صدر گفتند که حالا که او پخش نکرده خودمان بکنیم( بوطر همزمان دوستان بنی صدر مصاحبه را ضبط کرده بودند.) بنی صدر گفت که انتشار در وحله اول حق ایشان است. یکسال گذشت ولی خبری نشد، بنی صدر دوستی را فرستاد و اینکه چه شد. گفت بزودی! کلا حدود چهار سال بهش فرصت داد و دو بار دیگه هم دوستانش تماس گرفتند و وقتی که دیگر مطمئن شد قصد انتشار ندارد موافقت کرد که منتشر شود.

دوست: من راستش نبوی را دوست دارم. برای همین از این برخوردش خیلی تعجب کردم.
در مقابل احترامم به آقای بنی صدر دو برابر شد. عدو شود سبب خیر. متاسفانه خیلی با عصبیت و دشمنی سوال میکند و در مقابل بنی صدر لبخند از لبش دور نمیشود.
البته در مورد مساله اعدامهای دهه شصت با تو موافق نیستم. مساله خیلی پیچیده تر از این است که دولت جمهوری اسلامی تنها مقصر باشد. بر خلاف نظریه نیکفر اعدامیها هم همه شان فقط «دگر اندیش» نبودند. بهر حال نباید آنها را از یاد ببریم. ولی سینه زنی وعزاداری هم راهش نیست. باید آن لحظه تاریخی را خوب بفهمیم. این چماقی نیست که بر سر دولت بکوبیم. یک زخم ملی است، باید با آن با دقت و حساسیت برخورد کنیم.

من: برای اولین بار چند هفته بعد از قتل اقای بختیار بود که با بنی صدر ملاقات کردم و یکی از اولین سوالاتم چیزی شبیه این بود: "آقای بنی صدر شما بختیار را خائن می دانستید. حال چگونه است که بعد از قتل ایشان و در حالیکه کسانی که سالها از قبل ایشان خورده اند در گوشه ای پنهان شده اند این شمایید که خونخواه ایشان شده اید؟" پاسخش چیزی شبیه این بود: "بله من بختیار را خائن می دانستم و خائن می دانم چرا که دشمن را به خاک وطن آورد. ولی خائن هم قبل از خائن بودن انسان هست و دارای حقوق ذاتی و با قتل فجیع او ایشان از حق دفاع از خود و حق زندگی محروم شد و من از این حق است که دفاع می کنم." این پاسخش تکانی در من ایجاد کرد... جان حتی اگر در بدترین حالت تمامی کسانی را که اعدام شدند، بدترین ها بدانیم، این را می دانیم که حتی بدترین ها هم دارای حقوق انسانی هستند و از حقوقشان باید دفاع کرد. به هیچیک از اعدام شدگان حق دفاع از خود داده نشد و در بدترین شرایط و بدون داشتن حق دفاع اعدام شدند. یادم است در ماههای اول بعد از کودتای خرداد شصت بعضی شبها تا دویست نفر را هم اعدام می کردند. مسئله من این نیست که ایا این انسانها همه سینه چاکان ازادی بوده اند یا نه. مسئله من این است که حقوق انسانی اینها که بالاترین آن حق حیات است در وحشیانه ترین حالات نقض شد و تصمیم به زنده ماندن یا اعدام آنها در اختیار لاجوری ها، یک بیمار روانی که تا چند ماه قبل بزازی در نزدیکی بازار بود، افتاد. اینگونه اعدامها ( که البته از اعدام سران رژیم شروع شد و به کردستان کشید- که البته کومله هم خلخالی های خود را داشت....مدتیست مشغول بحث با چند نفر از اعضا و طرفداران کومله هستم و تا دلت بخواهم ما را نوازش می کنند.)  از سی خرداد شروع شد. اول در خیابان تظاهرکنندگان را به رگبار بستند- به عنوان شاهد عینی که جان سالم بدر برد می گویم- و در همان شب 28 شرکت کننده در تظاهرات را که بیشتر زیر 18 سال بودند اعدام کردند. در اینجا برای من مسئله این نیست که ایا کسانی که اعدام شدند ازادیخواه بودند و یا مانند اعدام کنندگان خشونت ورز. مسئله من این است که حقوق انسانی آنها نقض شد و تا زمانی که حقوق انسانی را ورای باور و عمل انسانها ندانیم از یک استبداد به استبداد دیگری خواهیم افتاد. من فردا از حقوق انسانی خامنه ای ها هم بشدت دفاع خواهم کرد و قبل از هر چیز مدافع لغو حکم اعدام خواهم شد و بعد محاکمه عادلانه در دادگاه ها ی کاملا مستقل. البته اصل را بر راستی رستی و در نتیجه جبران و ترمیم خواهیم گذاشت. اینگونه است که ایران ازاد و مستقل و رشد یاب فردا را بیمه خواهیم کرد. انتقام گیری راه به استبداد دیگری می برد و عفو و بخشش راه به ازادی و استقلال و داری رژیمی شدن که مدافع کرامت و حقوق انسانی و ملی ساکنان ایران خواهد بود.

دوست:من صد در صد با این برخورد موافقم. اما این وضعی که راه افتاده این نیست
. واقعاَ کسانی هستند که میخواهند یک طرف را دیو درست کنند و آنطرف را فرشته. کسانی هستند که میخواهند واقعاَ از این فاجعه و جنایت پیراهن عثمان درست کنند برای یک جنگ داخلی دیگر. در کنار مطالبه حقوق انسانی آنها و همه ما که میتوانیم هر لحظه قربانیان اعدامهای دیگری باشیم باید کانتکست تاریخی را هم در نظر گرفت. بعلاوه باید به عواقب و متد کار هم توجه کرد. مدل ما خونخواهی است؟ یا اینکه مدل ما چیزی در ردیف کمیته های آفریقای جنوبی و رواندا است که هدفش همزیستی است؟ نباید کسی مانند تو با کسانی که پیراهن خونین بر سر چوب میکنند یکی باشد. باید کاملتر حرفت را بزنی.

این کامنت آخرت که راهت را از امثال جرثومه هائی مانند مجید محمدی سوا کردی خیلی خوب بود. اینها ا میگویم که دنبال پیرهن عثمان هستند. برای اینها اعدامها هم اهرم دیگری برای بمباران میهن یا تحریم آنست.

در ضمن بنظر من باید با این کامنتها که نبوی را قیمه خور و تهوع آور و امثالهم مینامند برخورد کنی. این فحشها برای چیست؟‌ وقتی مدرک به این مهمی که خود این مصاحبه است داریم چرا متشبث به ناسزا شویم؟ آنهم روی دیوار تو؟ اگر من بودم اینها را محکم رد میکردم یا کامنتها را پاک میکردم.

من: عمل از موضع موازنه منفی که همان عمل از موضع حقوق انسان و بنابراین نفی قدرت و زور است، سبب می شود که انسان عکس العمل نشود و به یک خشونت ورز انتقاد و حداقل در سکوت، دیگری را نقد نکند. انتقاد هم به مسئول برنامه کردم که چرا دو همجنس را در مقابل هم قرار داده است. یکی از رهبران اصلی کومله ( اقای اردلان) که در رابطه با نظرات من مصاحبه ای انجام داده و تا خواسته دروغ گفته را به بحث ازاد دعوت کرده ام و تا بحال از انجام آن فرار کرده ولی من ولکن معامله نیستم.  از دوستان خوبم که بگذرم، اعضا و هوادارانش گیر پاژ کرده اند و نمی دانند چگونه برخورد کنند و برای همین زبانشان زبان توهین است و اتهام. چرا اینگونه شده اند؟ برای اینکه از منظر حقوق و موازنه منفی برخورد کرده ام و خشونت را از هر طرف محکوم و دروغگویی را هم که یکی از بدترین انواع خشونت است . اینکه یکی از کامنت گذارها گفته قیمه خور، باید بگویم که من بخش کامنتم را باز گذاشته ام و تا زمانی که زبان دشنام و...بکار گرفته نشود، کامنتی را حذف نمی کنم. برای همین تا دلت بخواهد اطلاعاتی های رژیم و سلطنت طلبها و بختیاری ها و...و کامنت می گذارند و تهمت و و...و. ولی تا زمانی که زبان دشنام بکار نبرند حذف نمی کنم.   در پایین آخرین پاسخم را خواهی دید. اقایان مجیدی و مهرا نگیز کار و میر فطروس ها خائنان به استقلال وطن هستند و سخت خشوت ورز( به این خانم از اول هیچ اطمینان نداشتم ولی بسیاری از دوستانم با عشق از او حرف می زدند. ولی وقتی این خانم حقوق بشر علنا طرفدار حمله نظامی به وطن شد در "کنفرانسهای" چلبی سازی شرکت کرد، خود واقعی را به نمایش گذاشت.)

سوال کرده بودند که نظرم در مورد کشتارهایی که در زمان بنی صدر در کردستان انجام شد چیست
.

پاسخ: در زمانی که بنی صدر فرمانده کل قوا و رئیس جمهوری بود هیچ قتل عامی اتفاق نیافتد تا در اینمورد نظر داشتم و البته اگر افتاده بود نظری جز محکومیت ان و مجازات مسئولین نداشتم. قبل از ان کشتار قارنا اتفاق افتاده بود که بنی صدر هیچ مسئولیت اجرایی نداشت و روز بعد بنی صدر در آن باره مقاله ای با عنوان:"در سوگ قارنا" نوشت که خود عنوان نظر او را بیان می کند. در زمان ریاست جمهوری اش تنها قتل عامی که شد قتل عام یک گردان ارتش در حوالی سردشت بود که حدود 450 نظامی بود ( برای انتقام از کشتار سرهنگ صیاد شیرازای تقاضای بمب ناپالم!!! کرده بود که بنی صدر در جا او را توبیخ و تقلیل درجه داد و قرار بر محاکمه نظامی اش بود- هم بخاطر آن و هم بخاطر بیکفایتی. البته چنین انسانی سفاک و بی کفایتی را بعد از کودتای بر علیه بنی صدر به ارتش برگرداندند و کردند فرمانده نیروی زمینی که بیکفایتی خود را در فرماندهی با تاکتیک موجهای انسانی سعی کرد جبران کند که در نتیجه صدها هزار جوان و نوجوان کشته و زخمی شدند.) جنگ دوم سنندج را هم که خود می دانی کومله با کشتن فرمانده ستون( قبلا شهادت یکی از پیشمرگه ها که همراه کومله می جنگید را پست کردم که با اسم و رسم کسی که فرمانده را به قتل رسانده بود نام برد و...و) کومله جنگ دوم را به مردم سنندج تحمیل کرد: شهادت .....در مورد شروع جنگ دوم کومله از طرف کومله. کومله شاهین را داشت که عضو وحدت کمونیستی بود ( از دقیقه هشت ببعد) http://www.youtube.com/watch?v=8TTvCmyaAsg باشگاه افسران در وسط شهر را از روی پشت بامهای مردم و...محاصره کردن و قطع آب و برق بطوری که سربازان در باشگاه مجبور به خوردن ادارا خود شده بودند. بنی صدر دستور شکستن محاصره را از طرف پادگان داد با این دستور نظامی( که همانموقع در گزارش او به مردم منتشر شد):"از اسلحه سنگین استفاده نکرده و به قیمت تلفات سنگین به خود از وارد کردن تلفات به غیر نظامیان خوداری کنید." در کدام جنگ دیگری در جهان شما چنین دستوری را می توانید بیابید؟ کومله زمانی جنگ را شروع کرد که طرح خودمختاری کردستان را بنی صدر در شورای انقلاب به تصویب رسانده بود و کومله با تحمیل این جنگ بقول جلال طالبانی، تنها شانس خودمختاری را از بین برد. علت خاک پاشی و گردو خاک کردن کومله برای همین است تا جوانان کرد ندانند که به چه خیانتی در حق انها مرتکب شده است. فرار بجلوی سی ساله همین است: حتی بنی صدر در علن و در سالگرد انقلاب این اعلام کرد. حتی قرار بر تغییر قانون اساسی شده بود و تبعیض بین شیعه و سنی برداشته شود:" من در آغاز انتخاب به رياست جمهوری، هيئتی را از حزب دمکرات کردستان پذيرفتيم. آن‌ها يک قطعنامه شش ماده‌ای به من ارايه دادند. اين قطعنامه در هيات ويژه مورد رسيدگی قرار گرفت. اين هيات اصلاحاتی را در آن قطعنامه لازم ديد. آن قطعنامه و اين اصلاحات را به من دادند. من بر سر حرف خود ايستاده‌ام. امام در بيانات خود گفته‌اند از نظر اين‌که جای هيچگونه شائبه و تفاوتی ميان گرايش به مذهب شيعه و سنی نباشد، اين تغيير در قانون اساسی به عمل آيد. بنابراين وقتی ما چيزی را پذيرفته‌ايم، پيش از اين‌که شما با اسلحه خواهان آن باشيد، ما خود آن را اظهار کرده‌ايم چه حاجت که شما اين چيزی را که پذيرفته و قبول داريم به زور اسلحه به ما تحميل بکنيد. اين است که ما در صداقت گروه‌های مسلح ترديد جدی داريم. من ترديد دارم که وقتی ما خود پذيرفته‌ايم و شما اسلحه به دست گرفته‌ايد، اين را بهانه کارهای بعدی قرار نداده باشيد..." http://news.gooya.com/politics/archives/2011/07/124355.php چرا کومله با تحمیل جنگ دوم سنندج مانع قانونی شدن خودمختاری کردستان شد؟ بیشتر بنی صدر از کشتار گسترده اعضای کومله و دموکرات جلوگیری کرد. توضیح اینکه مدتی بعد از حمله عراق، رهبران کومله( که احتمالا همین اقای اردلان نیز یکی از انها بوده است.) با بنی صدر تماس گرفتند و اعلام کردند که در مقابل عفو عمومی حاضر هستند اسلحه را زمین بگذراند. بنی صدر به خمینی نامه نوشت( عین نامه موجود است و خواستی پیدا می کنم.) و پیشنهاد کرد که به شرطی که خمینی عفوی از نوع عفو پیامبر در مکه( عفو کامل) بدهد پیشنهاد این دو گروه را بپذیرد. خمینی پاسخ داد که حالا شما قبول کن تا ببینیم چه می شود. بنی صدر فهید که خمینی قصد خدعه دارد و می خواهد آنها اسلحه را زمین گذاشته و بعد دست به کشتار آنها بزند. برای همین برای قاسملو و رهبران کومله پیام فرستاد که اسلحه را زمین نگذارید. این سخن بنی صدر را زنده یاد دهکردی قبل از ترورش در حضور بنی صدر در خانه فرهنگهای المان تایید کرد: شهادت نوری دهکردی درباره تامین به کومله و دموکرات http://www.youtube.com/watch?v=918Jguz9t2I شما چند نفر فرمانده کل قوا می شناسید که خدعه کردن را نپذیرد و حاضر نشود در فریب و جنایت با دیگری( در اینجا خمینی) همراه شود؟ سولا دیگر این است که چرا فقط این حزب دموکرات بود که این پیام را تایید کرد و رهبران کومله که به علت وفاداری به عهد بنی صدر زنده ماندند تا بحال در اینمورد سکوت کرده اند؟ ایا علت جز این است که با گفتن حقیقت آن تصویر هیولایی که بیش از سی سال است سعی کرده اند از بنی صدر بسازند از هم می پاشد؟ سوال و حرف و اطلاع بسیار بیشتر از بیش است ولی دیگر وقت ندارم و باید بروم. ولی یک سوال اخری که از اقای ردلان در بحث احتمالی خواهم کرد این خواهد بود: زمانی که صدام به حلبچه حمله شیمیایی کرد و هزران کرد را به قتل رساند، شما و پیشمرگه هایتان در منطقه حضور داشتید. چرا در برابر این جنایت سکوت محض اتخاذ کردید و هیچ اطلاعی ندادید؟ چرا این تنها بنی صدر بود که برای اولین بار این کشتار را در غرب افشا کرد ولی باز شما به سکوت خود ادامه دادید؟ چرا تنها زمانی در این رابطه سخن گفتید که فهمیدید که دوران صدام به سر آمده و بوش تصمیم به تمام کردن کار صدام گرفته است؟ ایا زن و بچه و مرد و جوان و پیر در حلبچه که چنان وحشتناک کشتار شدند و کودکانی که در اغوش نازنین مادرانشان خفه شدند، کرد نبودند؟ انسان نبودند؟ چرا ...؟ امیدورام در میان کسانی و اعضای کومله که این یاداشت را می خوانند کسانی مانند زنده یاد دهکردی باشند که وقتی سخن حق را شنید قلبش به طپش آمد و بر خواست و شهادت داد، باشند و بخود بیایند و به خود نهیبی بزنند و بپذیرند که مردم کردستان و ایران حق دارند حقیقت را بشنوند. امیدوارم.
https://fbexternal-a.akamaihd.net/safe_image.php?d=AQB1S1ay9gtASZFN&w=130&h=130&url=http%3A%2F%2Fi1.ytimg.com%2Fvi%2F8TTvCmyaAsg%2Fhqdefault.jpg
www.youtube.com


دوست: واقعاَ‌ آن مصاحبه نمونه خوبی است از روش آقای بنی صدر. بسیار منطقی و انسانی و اصولی سخن میگوید.

من: پیشنهاد می کنم مصاحبه دیشبش را هم گوش کنی:
https://soundcloud.com/a-banisadr/92-10-27
 در آخر کار در مورد اقای نبوی بدون بردن نام هم حرف می زند. یکی از هوادارن سابق کومله برایم نوشت که دارم روی بنی صدر در زمان انقلاب کار می کنم و کم کم دارم متوجه می شوم که اگر سرنگون نشده بود این بلاها بر سر ما و ایران نمی امد و انقلاب استبداد را بخود نمی دید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر