یکی از هموطنان در فیس بوک خود مطلبی را در
مورد آقای خاتمی منتشر کرده بود که چگونه انتخاب ایشان، دلهای بسیاریس را پر امید
و شکست ایشان، همان افراد را انده زده و دلسرد کرد. در این رابطه کامنت زیر را نوشتم و به گفتگویی
منجر شد که فکر کردم که بعضی از این گفتگوها ( با تغییراتی جزئی) را در اینجا
منتشر کنم:
"آقای خاتمی در عمل نشان داد که نه برای مردم و رایشان احترام
قائل است ( که اگر بود، برای مثال، بر انتخابات تقلبی مجلس و ریاست جمهوری که به
فاجعه احمدی نژاد منجر شد، مهر تایید نمی زد.) و هم نشان داد که دارای شخصیتی بس
ضعیف، از نوع شاه سلطان حسین می باشد. بهمین علت بود که کسی که قرار بود چشم فتنه
قتلهای سیاسی را در بیاورد، به کمک قوه قضائیه آمد و در سکوت با آنها همراه شد و
در حتی سخن از تغییر قانون سایس را خیانت نامید و در جنبش 18 تیر دانشجویان، با
مافیای حاکم همراه شد و بر دانشجویان سخت تاخت.
خلاصه اینکه آقای خاتمی، از عوامل اصلی تداوم رژیم خیانت،
فساد و جنایت در وطن شد و مسئولیت بس سنگینی را بر عهده دارد و زمان پاسخگویی به
وجدان جامعه ملی فرا خواهد رسید.
البته مردم هم باید مسئولیت خود را بپذیرند که چرا باور کردند که رژیم
ولایت مطلقه فقیه قابلیت اصلاح شدن را دارد؟ مشکل رژیم مشکل ساختاری می باشد و جز
به تغییر ساختار هیچ تغییر واقعی انجام نخواهد شد. همین بلا هم بر سر جنبش سبز آمد
و نسل جوان را در فریب گفتمان اصلاح طلبی گیر انداختند. ولی عوامل باوری- روانی در
این نسل، مستعد این گیر افتادن بود. قبلا در این رابطه چند مقاله نوشته ام. بزودی
تفضیل بیشتری به آنها خواهم داد، شاید بکار هموطنان بیاید.
دیگر اینکه در مورد اینکه چرا خاتمی آمد باید بگویم که ما
از اول می دانستیم که بعد از رای دادگاه میکونوس که تمامی رهبران رژیم، برای ترور
رهبران حزب دموکرات، محکوم ( نه متهم که محکوم) شده بودند ( یکی از عللی که آمثال
آقای رفسنجانی و رضایی و خامنه ای جرئت خارج شدن از ایران و رفتن به کشوری که
قوانین بین المللی را لحاظ می کند اینست که خارج شدن همان و دستگیر شدن از طرف
پلیس بین المللی همان.) و خروج سفران غربی و..و رژیم را در معرض سقوط قرار داده
بود. و برای خارج شدن از این وضعیت و اینکه هم از فشار درونی بکاهند و هم به دنیا
نشان بدهند که دارای پایه مردمی هستند، آقای خاتمی را جلو انداخته و قدری فضار را
باز کردند. ولی همین اواخر یکی از هموطنانی که ارتباط مستقیم با درون رژیم داشته
است و اخیرا از ایران خارج شده، در مکالمه ای که با یکدیگر داشتیم گفت که اطلاع
دقیق دارد که برنامه علم کردن آقای خاتمی را در درون اطلاعات رژیم ریخته شد. علت
هم بیرون بردن رژیم از مخمصه بود. این اطلاع هم تایید دیگری شد بر نظر ما."
هموطنی دیگر در پاسخ نوشت:
آقای خاتمی خوب کار را شروع کرد، ما تمامیت خواه بودیم،
ما دنبال قهرمان میگشتیم، ما همه جیز را فوری میخواستیم. ما میخواستیم او خود را
بخطر بیندازد. ولی او میدانست و اکنون هم میداند که با طناب پوسیده ما افراد بیرون
گود نشین و لنگش کن اعتمادی نیست همان چیزی که در مورد آقایان موسوی و کروبی هم
ثابت کردیم. ما از همه انتقاد میکنیم ولی لیلقت نداشتیم و نداریم بعد از سی سال یک
سازمان اپوزیسیون منسجم داشته باشیم. فقط ادعا داریم و همه چیز را از همه بهتر
بلدیم.
پاسخ دادم:
پس این مردم بودند که آقای خاتمی را مجبور کردند که بر انتخابات قلابی
مجلس و ریایست جمهوری مهر تایید بزند و به قسمی که خورده بودند خیانت کنند؟ این
مردم بودند که اقای خاتمی را مجبور کردند بگوید که سخن از تغییر در قانون اساسی،
خیانت است؟ این مردم بودند که آقای خاتمی را مجبور کردند که پشت دانشجویان را خالی
کند و بر آنها که به خود اجازه داده بودند که به بستن روزنامه ای اعتراض کنند، سخت
بتازد؟ این مردم بودند....؟
هموطن دیگری نوشت:
در همان زمان بخش بزرگی از اپوزیسیون خارج از کشور این
تز را داد که آوردن خاتمی برنامه وزارت اطلاعات بود و در این بین بر نقش حجاریان
به عنوان نیروی اطلاعاتی سابق رژیم که جنین دکترینی ارایه داده و مورد استقبال
حاکمیت قرار گرفته است و تیمی از درون «مرکز مطالعات استراتژیک مجلس» به سرپرستی
«خوئینی ها» و افرادی نظیر «علوی تبار» و ... مسئول اجرایی کردن آن شده اند تاکید
داشت.
در عین حال افرادی نظیر «عباس عبدی» بر این نکته تاکید
داشتند که رژیم بشدت دچار بحران شده بود و از داخل و خارج مورد تهدید قرار داشت ،
اما انتخابات دوم خرداد عامل نجات رژیم شد بدون آنکه خود رژیم قدر این فرصت
بدستآمده را بداند و براحتی آنرا از دست داد !
مسایل رخ داده در طول ریاست جمهوری خاتمی بیشتر موید نظر
دوم است تا اول! برای تایید نظر اول نیاز به ارایه سند یا تحلیلی واقعگرایانه با
توجه به شناخت جامعه ایران در آنروزهاست که متاسفانه تا بحال از سوی اپوزیسیون
چنین کاری صورت نگرفته است! همین تردید جناب دلخواسته ر صحت تعداد آرا نشان می دهد
که چندان با فضای انتخاباتی آنروزها در ارتباط نبوده است! وگرنه حضور گسترده مردم
بیشتر تایید شرکت بالای 70 درصدی مردم را داشت ! به نظر می رسد بیشتر تحلیل
اپوزیسیون برپایه مخالفت صرف است تا تحلیل مبتنی بر اسناد و شناخت جامعه!
من آنروزها در ایران بودم و با تمام وجود ماجرای
انتخابات را لمس و تجربه کردم! در همه جا شور و شوق بی نظیر بود! می توانم از خاش
مثال بزنم، از سرخس، از پادگانهای مختلف نظامی... حتی خود تیم خاتمی شوکه بود! در
نمایشگاه کتاب و مطبوعات که آمارگیری می شد، نتایج را باور نمی کردند!
عادل جان ،آن فضا بسیار متفاوت بود! کسانی که آنروزها را
تجربه نکرده اند، برایشان باور آن دشوار است. از قضا یکی از بزرگترین ایرادهای
وارد بر اپوزیسیون همین عدم ارتباط با جامعه و نشناختن آنچیزی است که در زیر پوست
جامعهدر جریان است!
از آنجا که آنروزها بشدت درگیر انتخابات بودم و از دور و
نزدیک شاهد بسیاری مسایل، آرای بیست میلیونی برایم بسیار واقعیست!
همان موقع که رادیو در صبح زود خبر از برتری خاتمی داد،
بسیاری هم دیگر را از شادی در آغوش کشیدند! بسیاری که هیچ سنخیتی با حاکمیت
نداشتند ! استقبال اهل سنت از خاتمی بی نظیر بود!در شهرستانها، بسیاری از زندانیان
سابق، بخش اعظم اهل فرهنگ و هنر، ورزشکاران، نیروهای نظامی، اقلیتهای دینی و...
چون با بسیاری از اینها سروکار داشتم به این اطمینان می گویم!"
پاسخ دادم:
آقای ... عزیز، در این که دوم خرداد همه را شوکه کرد شک نسیت. منهم که
در لندن بودم آن موج را لمس کردم. رژیم هم شوکه شد. در همان زمان با یکی از
حقوقدانان هوادار آقای خاتمی بحث کردم و می گفت که این رای، رای به خاتمی می باشد.
پاسخ دادم که این رای بیش از اینکه رای به آقای خاتمی باشد رای به: 1. بر ضد
کاندیدای مورد نظر آقای خامنه ای ( ناطق نوری) می باشد. 2. رای به اصول و اهداف
راهنمای انقلاب که همان استقلال و آزادی بود می باشد که آقای خاتمی آنها را شعار
خود کرده است.
گفتم تا همین چند هفته پیش اکثریت مطلق مردم آقای خاتمی
را نمی شناختند و آقای خاتمی با بیان کردن این اصول و اهداف انقلاب است که موج
ایجاد کرده است.
این سبب شد که مهمانان ناخوانده! برای اولین بار بعد از
کودتا به پای صندوقهای رای بروند و بهمین علت بود که مخالفان خاتمی در درون رژیم،
از او به عنوان بنی صدر دوم نام می بردند.
ولی اینکه 20 میلیون به او رای دادند جای تردید است،
همانگونه که 40 میلیون رژیم در انتخابات سال قبل بشدت مورد تردید است. نمی دانم که
شما چند سال دارید ولی اگر انتخابات اول ریاست جمهوری را یادتان باشد، در آ
انتخابات، مدتها ایران را موج برداشته بود و شعار بنی صدر 100% تا ده کوره ها هم
رسیده بود. ولی بنی صدر با وجود اینکه 76% آرا را بخود اختصاص داد، حدود 11 میلیون
رای آورد. البته جمعیت ایران در آن زمان حدود 36 میلیون بود ( مجاهدین و کومله و
حزب دموکرات و چند حزب دیگر انتخابات را تحریم کرده بودند. حزب جمهوری هم انتخابات
را وسط زمستان انجام داد که بیشتر راههای روستایی را برف بسته بود و قادر به رای
دادن نمی شدند.)
در هر حال، مسئله اول، تعداد دقیق شرکت کننده ها نیست،
بلکه مسئله این است که |آقای خاتمی، فرصتی بسیار تاریخی نصیبش شده بود ولی به علت
باور به ولایت فقیه و شخصیت بسیار ضعیف، تبدیل شد به استاد فرصت سوزی و در نتیجه
آقای احمدی نژاد شد نتیجه اصلاح طلبی.
نوشتند:
جناب دلخواسته، در آنزمان خاص مورد اشاره شما، خواست
تغییر قانون اساسی برای افزایش بیش از پیش اختیارات رهبری بود!به عبارت دیگر تلاش
می شد تا به بهانه آنکه تغییر قانون اساسی، خواست دانشجویان و مردم است، اقدام به
تغییر کرده اما در راستای محدودیت هر چه بیشتر مردم!
پاسخ دادم:
"آقا ... این کامنت شما از دستم در رفته بود و الان دیدم. گفته بودید که: " جناب دلخواسته، در آنزمان
خاص مورد اشاره شما، خواست تغییر قانون اساسی برای افزایش بیش از پیش اختیارات رهبری
بود!به عبارت دیگر تلاش می شد تا به بهانه آنکه تغییر قانون اساسی، خواست دانشجویان
و مردم است، اقدام به تغییر کرده اما در راستای محدودیت هر چه بیشتر مردم!"
نه آقا کیوان این از دروغهای
دیگری بود که همکاران اقای خاتمی ساختند تا توجیه گر سخن ایشان بشوند. شما از خودتان سوال بکنید:
1. مجلسی که اکثریت مطلق آن را اصلاح طلبان تشکیل می دادند و آخر کار
هم کار به بست نشستن رسید، چگونه از طریق این مجلسی امکان داشت که اختیارات ولی مطلقه
فقیه را افزایش بدهند؟
2. البته در همین مجلس بود که
از طریق اقای کروبی، در عمل،حکم حکومتی را هم جز اختیارات رهبر کرد و اولین
حکم حکومتی از طریق آقای کروبی بود که به اجرا در آمد.
واقعیتی که همراهان آقای
خاتمی با این دروغ سعی در پوشاندن آن کرده اند اینست که در آن زمان فشارهای بسیاری
از طرف جامعه وارد می شد که اختیارات ولایت فقیه و شورای نگهبان ( مانند لغو استصوابی
کردن کاندیدا شدن نامزدها.) را محدود تا فضا
برای حضور بیشتر حق حاکمیت مردم باز شود. اقای
خاتمی در این رابطه بود که سخن از تغییر قانون اساسی را خیانت خواند و گرنه اختیار
رهبری با حکم حکومتی بسیار بیشتر هم شده بود و ایشان صدایشان در نیامده بود. بی علت نبود که در اخر خود را تدارکاتچی ولی فقیه
توصیف کردند. البته اینهم از بی شخصیتی و عدم
آگاهی به کرامت خود و نیز حق مردم بود، وگرنه ایشان حق نداشت که چنین ذلتی را بپذیرد
و حداقل کاری را که می توانستند انجام دهند این بود استعفا کنند."
البته مسئله ای را بسیاری از هموطنان ما فراموش می کنند اینست که کوشش زیادی در یافتن گذشته افراد نمی کنند. اگر میکردند، خیلی زود به شخصیت متلون و ضعیف ایشان پی می بردند. برای مثال ایشان همان کسی بودند که وقتی در آلمان بودند و اعلام شد که بنی صدر، به عنوان رئیس جمهور انتخاب شده است از شادی در پوست خود نمی گنجیدند. ولی بعد هم ایشان در روزنامه خود در روزهای قبل از کودتای سی خرداد در رابطه به حمله چماقداران به تظاهر کنندگان نوشتند که دیروز امت حزب الله مخالفان را زیر پای خود له کردند. هم ایشان بود که چنان بی اخلاقی را در مورد زنده یاد بازرگان مرتکب شدند و با وجود اینکه قول داده بودند که مقاله بازرگان را در روزنامه اشان چاپ کنند، از انتشار ان خوداری و در عوض سه مقاله بر ضد بازرگان نوشتند. ایشان همان کسی بودند که در طول جنگی که بقول وزیر آموزش و پرورش که با افتخار می گفت که تا به حال پنجاه هزار دانش آموز در جبهه کشته شده اند، وزیر تبلیغات چنین جنگی بودند ویا زمانی که آیت الله منتظری کشتار اسیران را افشا کرد و اعتراض، ایشان نقش فعالی در برکنار کردن منتظری بازی کردند و...و منظور اینکه اگر مردم ما در مورد تاریخ شخصیتها کنجکاوی بخرج می دادند و از این طریق با واقعیت آنها آشنا می شدند، هیچوقت امید خود را به کسانی مانند آقای خاتمی نمی بستند که بعد اینگونه نا امید و سر خورده شوند و بدتر، اینکه به توجیه نقض عهدهای متعدد آنها بنشینند. امیدوارم که دوستداران آقای خاتمی، در عین حال که از حقوق انسانی ایشان دفاع می کنند، رفتار سیاسی ایشان را در صراحت کامل به نقد بکشند.
پاسخ آمد:
" جناب دلخواسته عزیز، بر اساس اصل الحاقی 177 قانون اساسی جمهوری
اسلامی مصوبه 1368، شرایط و تیم تغییر قانون اساسی به شکل زیر است:
«بازنگری در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، در موارد
ضروری به ترتیب زیر انجام میگیرد. مقام رهبری پس از مشورت با مجمع تشخیص مصلحت نظام طی حکمی خطاب به رییس جمهور موارد
اصلاح یا تتمیم قانون اساسی را به شورای بازنگری قانون اساسی با ترکیب زیر پیشنهاد
مینماید:
اعضای شورای نگهبان.
روسای قوای سه گانه.
اعضای ثابت مجمع تشخیص مصلحت نظام.
پنج نفر از اعضای مجلس خبرگان رهبری.
ده نفر به انتخاب مقام رهبری.
سه نفر از هیأت وزیران.
سه نفر از قوه قضاییه.
ده نفر از نمایندگان مجلس شورای اسلامی.
سه نفر از دانشگاهیان.
شیوه کار و کیفیت انتخاب و شرایط آن را قانون معین میکند.
مصوبات شورا پس از تأیید و امضای مقام رهبری باید از طریق مراجعه به آراء عمومی به
تصویب اکثریت مطلق شرکتکنندگان در همهپرسی برسد. رعایت ذیل اصل پنجاه و نهم در
مورد همهپرسی "بازنگری در قانون اساسی" لازم نیست. محتوای اصول مربوط به
اسلامی بودن نظام و ابتنای کلیه قوانین و مقررات بر اساس موازین اسلامی و پایههای
ایمانی و اهداف جمهوری اسلامی ایران و جمهوری بودن حکومت و ولایت امر و امامت امت
و نیز اداره امور کشور با اتکاء به آراء عمومی و دین و مذهب رسمی ایران تغییر
ناپذیر
است.»
همانگونه که ملاحظه می کنید در این تیم نمایندگان
مجلس وزنی ندارند! علاوه بر آنکه تفسیر قانون اساسی بر عهده شورای نگهبان است و
آنها می توانند در تفسیر انتخاب 10 نماینده مجلس را بر عهده شورای نگهبان بگذارند!
پاسخ دادم:
دقیقا آقا ... برای همین بود که ما
از اول می گفتیم که مشکل این رژیم ساختاری می باشد و اصلاح پذیر نیست و اصلاح آن همان
نبود کردن آن است. ولی جریانی در میان اصلاح
طلبان بود که این نظر را تبلیغ و تغذیه می کردند که باید از طریق فشار از پایین ( همان
نظریه آقای حجاریان: فشار از پایین و چانه زنی از بالا. که در واقع استفاده ابزاری از مردم بود و بر اصل
نخبه گرایی بنا شده بود.) رژیم را مجبور کرد که خود مشغول رفرم شود و آقای خامنه ای
چراغ را سبز کند و در نهایت مشغول سلطنت کردن و نه حکومت کردن بشود. هشت سال فرصت را به خیال این رویا از دست ملت گرفتند.
ولی آقای خاتمی حتی یکبار از مردم دعوت نکرد که با حضور خود در خیابانها ( که در
اینصورت تمامی شهرهای ایران به جنبش می آمد.) این فشار را وادار کنند. چرا؟ هیچ
دلیلی جز این نمی تواتند داشته باشد که نیک می دانست که اکثریت مردم این رژیم ( که
در واقع ضد اهداف و اندیشه انقلاب بهمن است.
ضد انقلاب حاکم در لباس انقلاب. زمانی
که ما انقلاب کردیم، اکثریت مردم حتی اسم ولایت فقیه را هم نشنیده بودند. آنچه شنیده بودند تعهد آقای خمینی به دموکراسی و
آزادی و عدالت اجتماعی بود که در 124 مصاحبه به تکرار بیان کرده بودند و بعد در پیش
نویس قانون اساسی متبلور شده بود.) را نمی خواهند و زمانی که برای اولین بار بعد از
کودتای خرداد شصت امکان آن را بیابند که در خیابانها حضور پیدا کنند، امکان بسیار دارد
که خواسته های قلبی خود را بر زبان بیاورند.
البته در جنبش سبز با دادن شعارهایی مانند استقلال، ازادی، جمهوری ایرانی و یا
مرگ بر اصل ولایت فقیه، این خواسته ها را بیان کردند. ولی لشکر روشنفکران و سیاست بازان اصلاح طلب بر
سرشان ریختند که تند روی!!! کرده اید عجیب
است، مردم خواستار اصلی ترین حق از حقوق خود که همان مشارکت در سرنوشت خود است می شوند
و اینها می گویند که چه غلطا! این حرفها بشما
نیامده! بروید سر جایتان بنشینید و رادیکال بازی در نیاورید! ( البته سردمداران کسانی که این حرفها را زدند، بدون
استثناء همه از کسانی بودند که در کودتای سی خرداد بر ضد اولین منتخب مردم شرکت و
استبداد سیاهی را بر وطن حاکم کردند.
توطئه سکوت در مورد کودتا، بیشتر نشات از همین جا می گیرد.)
البته جنبش سبز با خود را گرفتار گفتمان اصلاح طلبی کردن محکوم به شکست کرده بود
و تا زمانی که این گفتمان به گفتمان انقلاب ( که در واقع همان ادامه انقلاب بهمن است.)
تحول نکند، آش همین آش خواهد بود و کاسه همین کاسه و رژیم مافیاها، وطن را از بحرانی به طرف بحران
دیگری خواهد کشاند، کاسه های زهر را هم یکی بعد از دیگری و بعد از تحمیل خسارتهای عظیم
به وطن ( مطالعه ای نشان داده است که فقط خسارت اقتصادی سر مسائل هسته ای، بیش از
3000 میلیارد دلار بوده است.) سر خواهد کشید ( بعد از گروگانگیری که آن بلا را بر سر
ایران آورد و فقط خسارت اقتصادی آن سی میلیارد دلار آن زمان بود، آقای نبوی در اعتراض
بنی صدر گفت که چرتکه نندازید!!! بعد از جنگ
هم که که نسلی را بروی میادین مین و در آوراگی از بین بردند اقای رفسنجانی گفت که خسارت
مالی آن 1000 میلیارد دلار بود، آقای خمینی تو دهان هر کسی که خواست که راجع به جنگ
سوال کند زد.) و ایران را در حلقه آتش قرار دادن و سوزاندن بهترین فرصتهای رشد در
200 سال اخیر، از دست خواهد داد.
ایران، در بهترین موقعیت 200 سال اخیر، فاسد ترین، جنایتکارترین و بی کفایت ترین
رژیمها را دارد و فرصتهای سازندگی و رشد را بگونه ای سیستماتیک از بین برده است و
می برد. امیدوارم که نسل جوان هر چه بیشتر
به نقد اندیشه راهنمای خود بپردازد و در ادامه مبارزه 120 ساله ایرانیان برای استقرار
آزادیها در ایران مستقل، مانع آخر را که "روحانیت" قدرت طلب حاکم ضد
اسلام به عنوان گفتمان آزادی، را با یک جنبش عمومی از جای بردارد. تاثیرات جهانی یک چنین جنبشی، قرن بیست و یکم را
قرن ایران خواهد کرد.