کدام جرم؟
اولین سوالی که در این رابطه مطرح می شود اینست که آیا آزادی بیان حد و مرز دارد و اگر دارد حد و مرز قانونی آن
کجاست؟ تنها محدودیتی که در همه نظامهای حقوق محور بر آزادی بیان روا دانسته
شده است مشارکت در رفتارهای مجرمانه است. برای مثال اگر کسی به قصد دستبرد
به مغازه ای وارد شود و همزمان به یکی از همدستانش که اسلحه در دست دارد بگوید:
"شلیک کن"، این چنین آزادی بیانی جایز نیست زیرا مشارکت در عملی مجرمانه
است. حال سوال این است که خواندن ترانه ای در تمسخر نقی در کدام نظام حقوق محور
مشارکت در عمل مجرمانه تلقی می شود؟ کدام عمل مجرمانه؟
در اسلام به عنوان گفتمان آزادی، آنگونه که بنی
صدر در طول نیم قرن تدوین کرده است، چیزی به نام جرم عقیده و بیان عقیده وجود
ندارد و بنابراین مقوله ای هم به نام ارتداد نمی تواند وجود داشته باشد. این
از آن جهت است که آزادی، ذاتی انسان است و بنا براین مبارزه با انواع و اقسام
سانسور از اساسی ترین وظایف انسانها و جوامع می باشد چرا که بکارگیری
سانسور، نوعی اعمال قدرت و زور می باشد در حالیکه خالی کردن فضای زندگی از قدرت و
زور که تهدید و تحدید کننده این آزادی می باشند از مهمترین وظائف انسانهای آزاد می
باشد. چرا که قدرت و زور از آنجا که، بر عکس آزادی، وجود ذاتی ندارند و تنها
در رابطه سلطه است که ایجاد می شوند از
طریق محدود و سرکوب کردن آزادی ها می باشد که قادر به عمل می شوند. از این
جهت است که آزادی مطلق جریان اندیشه و اطلاعات، پیش شرط کوشش برای رها شدن از
روابطه قدرت که انسان از طریق گفتمانهای متفاوت قدرت با خود و جامعه و طبیعت
برقرار و سبب غفلت انسان از آزادی ذاتی خود و در نتیجه سبب از خود بیگانگی می شود،
می باشد.
بنابراین فضای آزادی، فضایی می باشد که اندیشه
ها و اطلاعات چون پرندگانی در فضا به پرواز در می آیند و حقیقت جویان و شکاکان و
منتقدان در آزادی کامل از دور و نزدیک به مطالعه آنها مشغول شده، می آموزند، به
ابتکار بر می خیزند و در پروسه خلق کردن، پرنده های نظرات و باورهای جدید خود را
خلق و در آسمان اندیشه به پرواز در می آورند تا دیگران آنها را شناسایی و به نقد
آنها بپردازند و اینگونه است فضای آزادی هر روز رنگین تر و غنی تر شده و بر وسعت و
عمق زیباییهایش افزوده می شود.
دو نوع از خشونت: شعر نجفی و ارتداد
البته خطر اصلی چنین فضاهای ایده آلی را
همیشه قدرت و خشونت تهدید می کند. نمونه اخیر آن را در محتوای آهنگ رپ آقای
نجفی می بینیم که خشونت زبانی اشان و به تمسخر گرفتن باور میلیونها مردم، عکس
العمل معمول و خشن رژیمها و ضد فرهنگهای استبدادی دینی که از هر گونه اندیشه ای
تهی هستند و جز زبان زور و خشونت نمی دانند را در شکل "ارتداد"
بدنبال می آورد و اینگونه است که جامعه را به طرف دو قطبی شدن می رانند و عده ای
به دفاع از کار و شعر آقای نجفی بر می خیزیند و عده دیگری به دفاع از حکم ارتداد و
در نتیجه گرد و خاکی که برخورد این دو نوع خشونت ایجاد می کند، مانع می شود که
فرهنگ نقد، بکار اصلی خود که نقد اندیشه راهنما می باشد بپردازد. به بیان
دیگر، وقتی دو طرف به خشونت زبانی و قلمی و روانی متوسل می شوند و نتیجتا به ورم
کردن رگ گردنها و کف کردن دهانها منجر می شود، قربانی اول چنین برخوردی همان جریان
آزاد اندیشه می باشد.
متاسفانه این روشی می باشد که همیشه افراد و
جریانهای قدرتمدار بکار گرفته اند و محدود به ایران هم نیست. در غرب نیز
اینگونه است. مثال معروف آن همان انتشار کاریکاتورهای پیامبر در دانمارک بود
و تحریک قلمی یک روزنامه که فضا را برای بکار گیری انواع و اقسام خشونت برای
رژیمهای فرصت طلبی مانند ایران و نیز مسلمانان متعصب ایجاد کرد و عده ای را
قربانی. البته قربانی اول ایجاد چنین فضایی همان جریان آزاد اندیشه و اطلاعات بود
که نتوانست به کار اصلی خود که همان نقد و تفکر انتقادی می باشد بپردازد.
نقد این دو نوع از خشونت
دیگر اینکه از آنجا که عقل آزاد وظیفه دارد که
همیشه کنش بماند و واکنش جوی که قدرت طلبان ایجاد می کنند نشود، سعی می شود
از این فرصت برای نقد اندیشه راهنمای دو طرف معادله استفاده می شود.
بهتر است که برای شروع به زبان آقای نجفی در شعرشان دقت بکنیم:
......
تو ظهور کن که ما آماده تو کفنیم آی نقی
حالا که مهدی خوابه ما تو رو صدا میزنیم آی نقی
تو ظهور کن که ما آماده تو کفنیم آی نقی
نقی تو رو قسم به عشق و ویاگرا
تو رو به لنگ های هوا شده و چاکرا (1)
حالا که مهدی خوابه ما تو رو صدا میزنیم آی نقی
تو ظهور کن که ما آماده تو کفنیم آی نقی
نقی تو رو قسم به عشق و ویاگرا
تو رو به لنگ های هوا شده و چاکرا (1)
در اینجا خواننده شاید با نویسنده موافق
باشد که در اینجا ایشان نه قصد روشنگری، انتقاد و یا نقد که قصد توهین و تمسخر
دارند وگرنه امام دهم شیعیان را به " وایاگرا و لنگهای هوا شده" قسم نمی
دادند. این نوع شعر نوشتن بما می گوید که با فرهنگ آزادی آشنا نیستند، ایشان
نمی دانند که زبان توهین و تمسخر بکار گرفتن، نقض آزادی انسان می باشد چرا که
خشونت زبانی از جمله محدود کننده های آزادی می باشند. به بیان دیگر، آقای
نجفی با بکار گیری خشونت زبانی، در واقع آزادی خود را نقض کرده اند.
البته می شود نقد را دقیقتر کرد و از منظر
گفتمان فمینیستی نیز به آن نگریست و نشان داد که وقتی ایشان با تمسخر از "
لنگهای هوا شده" یاد می کنند، نشان هم از آن می دهد که حداقل در ضمیر ناخود
آگاه خود زن را شئیی جنسی می دانند که در غیر این صورت، در زبان توهینی که بکار
گرفته اند از زن و اینگونه رابطه جنسی به گونه ای تمسخر آمیزاستفاده نمی
کردند. ولی فعلا نقد را در همین حد نگاه داریم و نگاهی به طرف دیگر
بیاندازیم.
آیت الله مکارم شیرازی نیز در آنطرف حکم
ارتداد اقای نجفی را صادر کرده و دیگرانی نیز هستند که جایزه برای قتل ایشان معین
کرده اند. آقای مکارم شیرازی نیک می دانند که امام علی، کسانی را که به او
توهین می کردند و دشنام، می بخشید و می گفت که پاسخ فحش، یا فحش است و یا بخشش و
من می بخشم. امثال آیت الله مکارم شیرازی می دانند که حداکثر برخورد
با ناسزا گفتن، ناسزا را پس دادن است، پس سوال اینست که چگونه ایشان که خود را
شیعه علی می دانند بر ضد روش علی رفتار می کنند و حکم می دهند؟ پاسخ آن را
باید در مصلحت و فرصت طلبی های سیاسی ایشان یافت. همان مصلحت طلبی هایی که
ایشان را از کسی که روز تصویب اصل ولایت فقیه را روز سیاه تاریخ ایران نامید تبدیل
کرد به مدافع سینه چاک ولایت مطلقه فقیه. به بیان دیگر، ایشان نیز دین را در
خدمت قدرت در آورده و در نتیجه از اندیشه خالی و از خشونت انباشته اند.
وگرنه چگونه می شود باور کرد که آقای مکارم شیرازی نمیدانند که وقتی قران می
فرماید در دین، اکراه و اجبار نیست، این نه فقط به این معنی می باشد که کسی را نمی
شود به زور به اسلام در آورد، بلکه و بیشتر به این معنی می باشد که در درون دین،
اکراه و زور وجود ندارد. یعنی دقیقا بر عکس دین رسمی حاکم که از آنجا که دین
را پوششی برای حفظ قدرت خود تبدیل کرده است از آن تفسیری جز تقلید کورکورانه و
تهدید و خشونت به جامعه عرضه نمی کند.
تابو شکنی؟ کدام تابو و به چه هدف؟
بسیاری از مدافعان اقای نجفی می گویند که
ایشان با اینکار خود دست به تابو شکنی زده است و بنا براین کار ایشان را عملی مثبت
تلقی می کنند. سوال این است که آیا هر تابویی باید شکسته شود و شکسته شدن هر
نوع از تابویی به گسترش آزدی ها در جامعه کمک می کند؟ بنظر می رسد که این
هموطنان دقت نمی کنند که در هر جامعه ای دو نوع تابو وجود دارد: تابوهای
ساخته شده در گفتمان قدرت و تابوهای ساخته شده در گفتمان آزادی. تابوهایی که
نیاز قدرت آنها را ساخته است برای به چالش کشیدن شدن قدرت باید شکسته شود.
برای مثال تابوی ترس در اندیشه و شک کردن در عناصر باوری دین داران. تابوی
شک کردن در بودن خدا، تابوی عدم انتقاد از رهبری. تابوی خط قرمزی که رژیم
برای منتقدان خود رسم کرده است. تابوی "مقدساتی" که رژیم در پشت
آنها سنگر گرفته تا به خود مشروعیت ببخشد.
ولی آیا تابوهای ساخته شده در گفتمان آزادی
نیز باید شکسته شود و آیا این شکسته شدن به گسترش آزادی ها کمک می کند؟ برای مثال
تابوی وفاداری به عهد. تابوی خیانت در اعتماد نکردن. تابوی وفاداری در
رابطه عاشقانه. تابوی راست گفتن و...و. برای مثال این را نیک می دانیم
که همیشه این قدرت استبدادی بوده است که بیشترین سعی و کوشش خود را در شکستن این
نوع از تابوها بکار گرفته است چرا که وقتی اعتماد به یکدیگر از جامعه رخت بر بندد،
جامعه تبدیل می شود به مجموعه انسانهایی اتمیزه شده که دائم در حالت ترس از دیگران
زندگی و بنابراین مانع هر کار جمعی از جمله بسیج عمومی بر ضد قدرت استبدادی می
شود. از بین رفتن این جو عدم اعتماد بود که باعث شد مردم در جامعه
یکدیگر را بیابند و بهم اعتماد کنند و در نتیجه این اعتماد کردن، جنبش وسیع سبز را
راه بیاندازند. (2)
وقتی به این تفاوتهای اساسی در مورد این دو نوع
از تابو دقت می کنیم متوجه می شویم که هر تابو شکنی نه تنها عملی بالنفسه در جهت
به چالش گرفتن قدرت و گسترش آزادیها نیست بلکه در جهت عکس آن هم می تواند عمل
کند. بنا براین به کسانی که وارد رابطه قطبی (Polarized ) شده اند پیشنهاد می کنم که از اسب خود پیاده شوند، آرامش اعصاب خود
را باز یابند و از طریق بکار گیری عقل نقاد، به نقد سازنده اینگونه اعمال و اثرات
آن بر جامعه و جنبش بپردازند.
* در
این مقاله اصطلاح تابو را نه به معنی کلاسیک آن در جامعه شناسی که بیشتر با مفهوم
آن در انترپولوژی از منظر نسبی گرایی بکار گرفته ام و گرنه می شد گفت که صفاتی چون
وفاداری و... ارزش هستند و نه تابو. شاید لازم باشد در نوشته ای دیگر
در باره مقوله تابو صحبت کنم
(2): بعد از شروع جنبش سبز، در تبار
شناسی جنبش سبز سعی کردم نشان دهم که چه عوامل اجتماعی- روانی سبب ساز شروع جنبش
سبز شدند:
http://www.opendemocracy.net/article/the-archaeology-of-iran-s-regime
http://www.opendemocracy.net/article/the-archaeology-of-iran-s-regime
دیدگاه مقاله در باره موضوع منسجم و خواندنی است و به خصوص تقسیم بندی تابوها به تابوهای فرهنگ قدرت و تایوهای فرهنگ آزادی واقعا جالب و جدید بود. دست مریزاد
پاسخحذفرضایی