آقای محمد رضا نیکفر
مقاله زیر را منتشر کرده اند و در تحلیلی به این نتیج رسیده اند که این رژیم اصلاح
پذیر نیست:
http://radiozamaneh.com/politics/2012/06/12/15591?nocache=1#comment-41177
اینهم نظر من در این
رابطه:
نوشته آقای نیکفر چهار
استدلال اصلی دارد: 1.اصلاح بر خلاف جهت ولایت مطلقه فقیه ممکن نیست.2 . رژیم به حال
فلج در داخل و انزوا در خارج در آمده است 3 - فروماندن رژیم در موضع دفاعی، نقش مردم
را هم در سیاست داخلی و هم در رابطه با دنیای خارج تعیین کننده می کند. 4 - رژیم یک
جهت بیشتر ندارد و در آن جهت تا انحلال می رود.
البته نزدیک به سی سال است که خط استقلال و آزادی این نظرات را مطرح کرده
است و حال جای شادی دارد که دیگر اندیشمندان جامعه نیز در اثر تجربه، به این واقعیت
پی می برند و امید که بر تعداد آنها هر روز افزون شود.
اینکه از آغاز تجربه
اصلاح طلبی را محکوم به شکست می دانستیم به این علت بود که:1. اصلاح همیشه در داخل
سامانه انجام می گیرد. 2. هر سامانه، از اندیشه راهنمایی بر خوردار است. 3. رفرم تنها در جهت زدودن موانع ساختاری که اندیشه
راهنمای سامانه را تا حد ممکن از بالقوه، بالذات بگرداند می تواند بعمل در آید. به سخن دیگر رفرم در جهات عکس این اندیشه راهنما
ممکن نیست. 4. اندیشه راهنمای رژیم را ولایت مطلقه فقیه تشکیل می دهد که بنا بر تفسیر
آیت الله آذری، بر جان و مال و ناموس مردم سلطه دارد و بنا بر سخن آقای خمینی، ولی
فقیه حتی توحید را نیز می تواند تعطیل کند و البته حفظ چنین نظامی، اوجب واجبات می
باشد ( لنین زدگی خالص یعنی این: قدرت و گرفتن
و نگاهدای قدرت اصل است و برای حفظ آن به هر وسیله ای می شود متوسل شد.) بنا بر این
تنها رفرمی در داخل این سامانه ممکن است که موانعی که مانع می شود که فقیه مطلقه خود
را اعمال کند از پیش پا بردارد.
- بهمین علت بود که مفسران شورای نگهبان قانون اساسی سخن
از این می گویند که اختیارات ولی فقیه در قانون اساسی تنها کف اختیارات ولی فقیه
را تشکیل می دهد.
- بهمین علت بود که در زمان دولت اصلاح طلب آقای خاتمی بود
که آقای خامنه ای از قدرت بسیار بیشتری برخوردار شد و از جمله بکار گیری حکم حکومتی
بود که جایی در قانون اساسی نداشت و اولین فردی نیز که این حکم را به مرحله اجرا در
آورد، آقای مهدی کروبی بود. در اینجاست که
شاید با نویسنده موافق باشید که کسانی که در پی اجرای بدون تنازل قانون اساسی هستند،
در واقع در پی هر چه مطلقه تر کردن استبداد حاکم هستند. البته شاید بعضی از این افراد بر این امر عارف نباشند
ولی باشند یا نباشند، هر پروسه ای دینامیسم خاص خود را تحمیل می کند.
از این منظر که به وضعیت
نگاه کنیم شاید متوجه فریبی بشویم که نسل جوان خورد و باور کرد که رژیم، اصلاح پذیر
است. روشنفکران اصلاح طلب در این رابطه مسئولیت
بسیار سنگینی را بر عهده دارند. از جمله کسانی
که جنبش سبز را جنبشی مدنی خواندند و آن را در کنار جنبش مدنی سیاهان آمریکا قرار دادند. در حالیکه از نظر ماهیت و اندیشه راهنما، این دو
جنبش در دو کانتکست متضاد با هم انجام شدند و نمی شد آنها را در کنار هم قرار داد. چرا که جنبش سیاهان امریکا در درون سامانه ای انجام
شد که بر طبق اعلامیه استقلال آمریکا، انسانها برابر با هم خلق شده بودند و امثال مارتین
لوتر کینگ جز این نمی خواستند و نمی گفتند که این اصل و اندیشه راهنما به اجرا گذاشته
شود. بنا براین سیاهان آمریکا از طریق جنبش
اصلاح طلبی می توانستند به حقوق انسانی خود برسند. در حالیکه در قانون اساسی ایران، اصل راهنما، ولایت
مطلقه فقیهی می باشد که حق دارد که رای جامعه را نیز وتو بکند. همانگونه که در انتخابات اخیر اینکار را کرد و بعد
نیز به جامعه اعلام جنگ داد. به بیان دیگر،
ولایت مطلقه فقیه، به زبان خودشان، تیرک خیمه رژیم را تشکیل می دهد دست به این تیرک
زدن همان و سرنگون شدن رژیم همان. و از آنجا
که بدون جایگزین کردن ولایت مطلقه فقیه با ولایت و حاکمیت جمهور مردم، ایرانیان حقوقمند
نمی شوند و از انواع آزادیها بهره مند، بنابراین، اصلاح ولایت فقیه به نبود کردن آن
می باشد و نبود کردن ولایت فقیه به نبود کردن رژیم منجر می شود.
بنا براین برای استقرار
حاکمیت جمهور مردم و استقرار مردمسالاری راهی جز ادامه انقلاب بهمن، (که از کودتای خرداد
شصت تبدیل به ضد انقلاب شد) نیست. به یاد نسل
جوان می آورم که اندیشه راهنمای انقلاب بهمن، همان آزادی بود و استقلال و مردمسالاری
و رشد و عدالت اجتماعی. بنابراین اگر جنبش
سبز، کانتکست تاریخی خود را بیابد و درک روشنتری از هویت تاریخی خود که حاصل 120 سال
مبارزه برای این اهداف می باشد پیدا کند، از ابهام در روش خارج می شود و زمان رسیدن
به این اهداف را هر چه کوتاهتر می کند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر