با چند نفر از هموطنان صحبتی در مورد جنبش سبز، رهبریت سمبلیک آن، علل رکود آن و چگونگی فعال کردن آن پیش آمده بود که نظر بسیار خلاصه شده خود را اینگونه بیان کردم: خود را اینگونه بیان کردم:
-
وقتی هدف از فعالیت سیاسی، استقرار
و گسترش آزادی ها باشد و نه بدست گرفتن و مدیریت قدرت، آنگاه دیگر چیزی به نام
مصلحت سیاسی ساخته قدرت نمی تواند وجود داشته باشد و فعال سیاسی چیزی جز حقیقت
نباید بر زبان جاری کند. ولی از آنجا که تقریبا همیشه از سیاست، قدرت فهم
شده است و از آنجا که قدرت، ضرورتا اخلاق ندارد، همیشه این حقیقت بوده که در پای مصلحت
( که البته اینکه چه چیزی مصلحت است یا نه را قدرت تعیین می کند.) سلاخی شده است.
-
انگیزه من برای فعالیت سیاسی
همیشه آزادی بوده است ( در عین حال که وسوسه قدرت همیشه مانند داستان مار و دهقان
مولوی، در همه وجود دارد.و لحظه ای
از آن نمی شود غافل شد. یکبار
خاطرات خود را از چند روز بهمن خونین و داغ 57 که سلطنت را سرنگون کرد و ماشه ای
که کشیده نشد خواهم نوشت.) و از این منظر همیشه حرف و نظر خود را بدون در نظر
گرفتن ملاحظات سیاسی بر زبان آورده ام. و الان هم:
آقایان موسوی و کروبی در زندگی سیاسی خود یک کار مثبت و تاریخی انجام دادند و آن نپذیرفتن کودتای انتخاباتی بوده است و از این منظر همیشه باید این عمل این دو نفر را پاس داشت. ولی داری گذشته ای استبدادی می باشند و از کسانی بوده اند که در اولین کودتا بر علیه اولین رئیس جمهور که حاضر نشد دفاع از آزادیها را قربانی قدرت بیشتر کند، شرکت کرده اند. آقای کروبی که نقش مهمی در مسائل پشت پرده فاجعه اشغال سفارت آمریکا بازی کرده است و بنا بر خاطرات مک فارلین، از طریق مامور ارشد اسرائیلی ( دیوید کیمچی، که همان کسی می باشد که پیام رفسنجانی و خامنه ای را به ریگان رسانده بودند که در عوض حمایت ریگان از آنها، آنها حاضر هستند خمینی را زهر کش کنند و این دستگاه ریگان بود که موافقت نکرده بود.) با دستگاه ریگان ارتباط داشته اند و یا بنا بر قول همسر شهید فکوری ( در تحقیق محمد جعفری.) که به نزد آقای کروبی رفته بود تا کمک کند که تا علت سقوط هواپیما و قتل همسر و تیمسار فلاحی را بیابد. ولی آقای کروبی با علم به اینکه می دانسته اینها را رژیم ایشان به قتل رسانده است به همسر گفته است که دنبال قضیه را نگیرد و فقط بگوید که چقدر به پول احتیاج دارد!!! البته قتل این قهرمانانی که ایران را در برابر حمله عراق، با ارتشی از هم پاشیده، حفظ کردند نمی توانسته بدون دستور آقای خمینی انجام شود ( در کشتار اسیران در 67 که مستقیما دستور کشتار را کتبی نوشته اند.) و..و با این وجود ایشان از این دوران با عنوان دوران طلایی امام!!! یاد می کنند. و یا خانم زهر رهنورد که با شدت و حدت سالها از اخراج هزاران هزار استاد و دانشجو دفاع می کرده است ( در تحقیقی که در رادیو زمانه در مورد کودتای خرداد شصت انجام داده بودم و قسمت آخر آنرا منتشر نکردند، از من خواسته شد که سخنان خانم رهنورد در رابطه با حمایت شدید از اخراج اساتید به قول ایشان آمریکایی، را حذف کنم.) و.. منظور اینکه مردم ما می باید حد این افراد را می فهمیدند و به قول معروف همه تخم مرغها را در یک سبد نمی گذاشتند.
آقایان موسوی و کروبی در زندگی سیاسی خود یک کار مثبت و تاریخی انجام دادند و آن نپذیرفتن کودتای انتخاباتی بوده است و از این منظر همیشه باید این عمل این دو نفر را پاس داشت. ولی داری گذشته ای استبدادی می باشند و از کسانی بوده اند که در اولین کودتا بر علیه اولین رئیس جمهور که حاضر نشد دفاع از آزادیها را قربانی قدرت بیشتر کند، شرکت کرده اند. آقای کروبی که نقش مهمی در مسائل پشت پرده فاجعه اشغال سفارت آمریکا بازی کرده است و بنا بر خاطرات مک فارلین، از طریق مامور ارشد اسرائیلی ( دیوید کیمچی، که همان کسی می باشد که پیام رفسنجانی و خامنه ای را به ریگان رسانده بودند که در عوض حمایت ریگان از آنها، آنها حاضر هستند خمینی را زهر کش کنند و این دستگاه ریگان بود که موافقت نکرده بود.) با دستگاه ریگان ارتباط داشته اند و یا بنا بر قول همسر شهید فکوری ( در تحقیق محمد جعفری.) که به نزد آقای کروبی رفته بود تا کمک کند که تا علت سقوط هواپیما و قتل همسر و تیمسار فلاحی را بیابد. ولی آقای کروبی با علم به اینکه می دانسته اینها را رژیم ایشان به قتل رسانده است به همسر گفته است که دنبال قضیه را نگیرد و فقط بگوید که چقدر به پول احتیاج دارد!!! البته قتل این قهرمانانی که ایران را در برابر حمله عراق، با ارتشی از هم پاشیده، حفظ کردند نمی توانسته بدون دستور آقای خمینی انجام شود ( در کشتار اسیران در 67 که مستقیما دستور کشتار را کتبی نوشته اند.) و..و با این وجود ایشان از این دوران با عنوان دوران طلایی امام!!! یاد می کنند. و یا خانم زهر رهنورد که با شدت و حدت سالها از اخراج هزاران هزار استاد و دانشجو دفاع می کرده است ( در تحقیقی که در رادیو زمانه در مورد کودتای خرداد شصت انجام داده بودم و قسمت آخر آنرا منتشر نکردند، از من خواسته شد که سخنان خانم رهنورد در رابطه با حمایت شدید از اخراج اساتید به قول ایشان آمریکایی، را حذف کنم.) و.. منظور اینکه مردم ما می باید حد این افراد را می فهمیدند و به قول معروف همه تخم مرغها را در یک سبد نمی گذاشتند.
-
همانگونه که این آقایان با
نپذیرفتن کودتا نقشی تاریخی بازی کردند ولی همین آقایان مانع شدند که جوانان از
محدوده رژیم مافیایی خارج شوند و در واقع نقش ترمز جنبش را بازی کردند. خوب یادتان
باشد که تظاهرات سالگرد جنبش در خرداد را این آقای موسوی بود که لغو کرد ( در
حالیکه ایشان اصلا هیچ نقشی در انجام آن نداشتند.) و جنبش بعد از این لغو بود که
از جنب و جوش افتاد.
-
ولی بیشتر تقصیر شاید از آن خود
نسل جوان باشد که اجازه داد ترمزش کشیده شود ( اینکه چه علل باعث شد تا بسیاری
جوانان اجازه دهند که ترمزشان کشیده شود و نظر خود در این باره را بعدا در مقاله
ای منتشر خواهم کرد.) اگر جوان چنین اجازه
ای نداده بود و کار را پی گرفته بود، شخصا هیچ شکی ندارم که آین سه نفر هم با مردم
همراه می شدند. برای نمونه به یادها می
آورم که آقای موسوی قبل از شروع جنبش، خود را اصلاح طلب محافظه کار می دانست و این
پویایی جنبش بود که ایشان را و مواضعشان را تا حد زیادی پیش راند. اگر این پویایی ادامه پیدا می کرد بی شک همگی
این سه نفر همراه می شدند.
-
- نسل جوان باید هدف خود را از فعالیت سیاسی در شفافیت کامل برای خود و جامعه روشن کرده و اظهار کند. وقتی هدف مشخص شد، آنگاه به طرف کسانی خواهد رفت که زبان آن خواستها هستند. بنا براین نسل جوان باید اول بخود بگوید که چه می خواهد؟ برای اینکه به این سوال پاسخ دهد، باید از خود سوال کند که چرا می خواهد؟ وقتی جواب این چرا که مادر چراهای دیگر می باشد را یافت، پاسخهای دیگر را به سوالاتی که دارد و یا اینکه هنوز نمی داند که دارد ولی بعدا خواهد داشت، خواهد یافت. چرا که پاسخ این چرا، آن صد مولوی می باشد: چو صد آید نود هم پیش ماست.
شب همگی هموطنان بخیر و دم دوستان اهل صفا گرم.
مخلص
دلخواسته
دیگر اینکه هموطن عزیز، مسئله بنی صدر نیست، بلکه مسئله این بود و هست که برای اولین بار در تاریخ ایران، این مردم کسی را به عنوان رئیس جمهور انتخاب کردند. روحانیت قدرتمدار گفت که مردم غلط کرده اند که کسی را انتخاب کرده اند که در کنترل ما نیست. آقای بهشتی علنا سخن از دیکتاتوری ملی و دیکتاتوری صلحا زد ( همان نظریه افلاطون و ارسطو که مردم را صاحب شعور نمی دانستند. البته وقتی در حوزه علمیه قم، ارسطو بشود معلم اول، محصولات آن از این بهتر شوند باید تعجب کرد.) اقای خمینی هم گفت 35 میلیون نفر بگویند بله من می گویم نه و...و منظور اینست که اینها با این کار خود، به ملت ایران و به شخصیت این ملت و به انتخاب این ملت توهین کرده اند و ایرانی آزاده و کسی که به انسانیت خود عارف است هیچوقت نباید این توهین را بپذیرد. شما نیز به عنوان یک اصل نباید این توهین را بپذیرید چرا که اگر پذیرفتید آنگاه باید منتظر توهین و تحقیر شدنهای بعد ی بشوید. کودتا هم مشمول مرور زمان نمی شود..........ای بابا من یادم رفت که شب بخیر گفته بودم
- نسل جوان باید هدف خود را از فعالیت سیاسی در شفافیت کامل برای خود و جامعه روشن کرده و اظهار کند. وقتی هدف مشخص شد، آنگاه به طرف کسانی خواهد رفت که زبان آن خواستها هستند. بنا براین نسل جوان باید اول بخود بگوید که چه می خواهد؟ برای اینکه به این سوال پاسخ دهد، باید از خود سوال کند که چرا می خواهد؟ وقتی جواب این چرا که مادر چراهای دیگر می باشد را یافت، پاسخهای دیگر را به سوالاتی که دارد و یا اینکه هنوز نمی داند که دارد ولی بعدا خواهد داشت، خواهد یافت. چرا که پاسخ این چرا، آن صد مولوی می باشد: چو صد آید نود هم پیش ماست.
شب همگی هموطنان بخیر و دم دوستان اهل صفا گرم.
مخلص
دلخواسته
در پاسخ
هموطنی نوشتند: " آقای دل
خواسته گرامی کمی بی انصافی است اگر همه کاسه کوزه ها سر اینها خالی شود نقش مجتبی
خامنه ای به عنوان سر تشکیلات مافیایی کودتا و تقلب در انتخابات را کروبی افشا کرد
خواهر زاده موسوی را آدم کشهای خامنه ای کشتند جناح در قدرت اگر احساس خطر بیشتر می کرد اینها را هم می کشت در زمان خاتمی علنی وزیران را در
خیابان کتک می زدند حجاریان را ترور کردند اینکه به مشی این افراد و تفکرشان
انتقاد شود یک چیز است این که کارهایشان نادیده انگاشته شود چون با آقای بنی
صدرمخالف بوده اند چیز دیگریست."
پاسخ دادم: "
ما که از رژیم مافیایی انتظاری جز این نداشتین و
نداریم. کار ما باید خود را به نقد کشیدن باشد. از طریق خود را بی محابا و در
صراحت کامل به نقد کشیدن است که برون رفت از بن بست پیدا می شود.... منکه اول از استقامت ایشان قدر دانی کردم و گفتم که در تاریخ
ماندگار خواهد شد. در عین حال اگر قرار است
مشکل را ریشه یابی کنیم نیاز به تبار شناسی داریم.دیگر اینکه هموطن عزیز، مسئله بنی صدر نیست، بلکه مسئله این بود و هست که برای اولین بار در تاریخ ایران، این مردم کسی را به عنوان رئیس جمهور انتخاب کردند. روحانیت قدرتمدار گفت که مردم غلط کرده اند که کسی را انتخاب کرده اند که در کنترل ما نیست. آقای بهشتی علنا سخن از دیکتاتوری ملی و دیکتاتوری صلحا زد ( همان نظریه افلاطون و ارسطو که مردم را صاحب شعور نمی دانستند. البته وقتی در حوزه علمیه قم، ارسطو بشود معلم اول، محصولات آن از این بهتر شوند باید تعجب کرد.) اقای خمینی هم گفت 35 میلیون نفر بگویند بله من می گویم نه و...و منظور اینست که اینها با این کار خود، به ملت ایران و به شخصیت این ملت و به انتخاب این ملت توهین کرده اند و ایرانی آزاده و کسی که به انسانیت خود عارف است هیچوقت نباید این توهین را بپذیرد. شما نیز به عنوان یک اصل نباید این توهین را بپذیرید چرا که اگر پذیرفتید آنگاه باید منتظر توهین و تحقیر شدنهای بعد ی بشوید. کودتا هم مشمول مرور زمان نمی شود..........ای بابا من یادم رفت که شب بخیر گفته بودم
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر