خب، حالا دون کیشوت ما، آقای رضا پهلوی، دیگر رودربایستی را هم گذاشته اند کنار و علنا خود را شاهنشاه ایران می خوانند و صد البته که مردم در این میان قابل نیستند که نظر داشته باشند. دیگر اینکه این آقا که یک روز در عمر خود کار نکرده، نگرانی خرج خانواده و کرایه خانه را نداشته است، یک شب را در اضطراب و وحشت دستگیری و ترور سر نکرده و یا سر گرسنه بر زمین نگذاشته و حتی چند ساعتی در بازداشتگاه سر نکرده است حال چنان خیالاتی شده است که خود را در کنار ماندلا و گاندی قرار می دهد!
در همان حال نه مشکل جدی با حمله نظامی بوطن و کن فیکون کردن وطن دارد که
هیچ، حتی بر این باور است که مردم ایران دست بدعا برداشته اند تا بمب بر سرشان
بریزد، بلکه بدوران طلایی پدر بازگردند. دوران
طلایی پدری که البته می پذیرد که زیاد هم دموکرات نبوده است و البته مقصر را هم خود مردم می داند که لیاقت دموکراسی را نداشته اند و پدرش
چاره ای جز سرکوب نداشته تا کم کم با تعلیمات ساواک دموکرات شوند! و در آخر کار هم
برای اثبات دموکرات بودن خود، دستهای سلاطین دموکرات و تا مغز استخوان آزادیخواه
عربستان و قطر را می فشرد و سپاس گذاری از اینکه خواهان تغییر رژیم در ایران هستند.
باور کنید که شوخی نمی کنم و این حرفها را از خودم هم در نیاورده ام. بخوانید و لذت ببرید و خداوند را شکر کنید که
دیگر لازم نیست که در اضطراب سارتری بسر برید و ترس از آزادی و حق انتخاب که زاده
آزادی شما را دچار سر گیجه کند چرا که از الان کسی را دارید که خود را شاه قانونی
شما می داند و شما هم هیچ غلطی نمی توانید بکنید و آش کشک خاله است/ بخوری پاته
نخوری پاته
آقای خمینی به اطرافیانش گفته بود که من هر چه دارم از پروریی دارم. حالا در اینجا می بینیم که این صفت تنها محدود
به اقای خمینی نبود چرا که هر مستبدی که در هوای قدرت است باید اول شرم را خورده
باشد و حیا را هم به کمر ببندد. سنگ پای قزوین یعنی این.
در انتها به آقای رضا پهلوی می گویم که آقا جان! شتر در خواب بیند پنبه
دانه/گهی لپ لپ خورد گه دانه دانه. این ملت با انقلابی تاریخی پدر شما را بقول
خودش مانند موش مرده از کشور بیرون انداخت و در فردای روزی که استبداد دینی و
روحانیت غرق شده در شهوت قدرت را هم نزد پدر شما بفرستد، دیگر به عقب باز نخواهد
گشت و به هیچ چیز کمتر از حق تعیین سرنوشت خود و استقرار حاکمیت جمهور ملت که همان
نظام جمهوری می باشد رضایت نخواهد داد.
ای مگس عرصه سیمرغ نه جولانگه توست - عرض خود می بری و زحمت ما می داری
mahmood khan,khaterte 30khordadetoon fogholade bood va man beyad avardam albate man dar kharej boodam.heif ke chomagh dastan pirooz shodan.zende bashin.reza
پاسخحذفبا تشکر از هموطن عزیز
حذفمتاسفانه مصادره روایت های کودتا از طرف رژیم و هم مجاهدین مانع شده است تا نسل جوان، ماهیت و نیزر اهمیت تاریخی این روز را و نیز اثرش را در جنبش حاضر دریابد
مخلص
محمود
هموطنی در فیس بوک از نوشته من اینگونه انتقاد کرده است:
پاسخحذف" محمود جان سلام
خیلی اوقات مطالبی که می نویسی شبیه این کامنت گذارهایی می ماند که بدو بیراهی را می گن و بعد رد می شن می رن. خیلی هاشان هم لازم نمی بینند اسم خودشان را زیر کامنت بیاورند از یک اسم جعلی استفاده می کنند. عصبانیت در کلمه به کلمه کامنت هایت موج می زند. و این مموجب می شه هم توان تحلیل را ازت بگیره و هم دیدن واقعیت ها را. تحلیل های جان دار، نکته دار و نظرمندانه. عبدی و بهنود را ببین چقدر جان دار و پر مایه تحلیل می کنند. چون از روی عصبانیت حرف نمی زنند و نظر نمی دهند. و لو اینکه با نظراتشان مخالف باشیم. به این سادگی هم نگاه نکن رضا پهلوی در ایران خیلی خیلی در دل جوانان و سن و سال داران جا دارد. خیالات برش نداشته گزارش های دقیق تر از من و تو سید در اختیار دارد. با درود"
این پاسخ را نوشتم:
"سلام احمد جان
من مدتی می باشد که سعی می کنم که چند نوع متفاوت سخن گفتن/نوشتن را بکار بگیرم. یک زمان است که کاری تحقیقی انجام می دهم که البته زبانی بسیار متفاوت دارد. زمانی دیگر نقد رتوریک انجام می دهم که البته انهم ادبیات خاص خود را دارد، زمانی دیگر قصه نویسی می کنم و زمانی دیگر خاطره نویسی و زمانی دیگر تلفیقی از آنها را و ...و زمانی دیگر احساسات همان لحظه ای خود را در شکل بلاگی بیان میکنم مثل این بلاگ. قصد ندارم که خود را به یک نوع مشخص نوشتن محدود کنم. اینگونه عمل کردن هم به من آزادی بیشتری می دهد و احساس راحتی بیشتری می کنم و هم اینکه متوجه شده ام که هر نوع نوشته ای مخاطبان خاص خود را دارد. برای مثال، مخاطبی مثل شما، این نوع نوشتن من را نمی پسندد، ولی فکر کنم که نوشته های تحقیقی من را می پسندید. ولی مخاطبانی دیگر هستند که زیاد با کار تحقیقی کاری ندارند و بیشتر با اینگونه نوشتن که کوناه است و صریح، ارتباط برقرار می کنند. می دانم که این نوع کار، نرم شکنی می باشد و تجربه ای جدید است که بکار گرفته ام و سعی می کنم از طریق نقد و شریک شدن در عقل جمعی از کاستی های آن کاسته و بر غنای آن بیافزایم.
هیچ شک ندارم که عده ای از جوانان و پیران آقای رضا پهلوی را می پسندند. در عین حال می دانم که این پسندیدن در کانتکست معمول "انتخاب" بینبد و بدتر انجام می گیرد( چقدر شنیده ایم که در زمان شاه با اینکه استبداد بود و با اینکه نوکر آمریکا بود ولی اقلا در لباس پوشیدن آزاد بودیم و...و). شما هر کس دیگر را هم از راه دور با این رژیم مقایسه کنی، مردم آنرا ترجیح می دهند. ولی من به واقعیت ورای این کانتکست نگاه می کنم و زمانی را می بینم که رژیم سرنگون شده است و دیگر بدتری وجود ندارد تا در مقایسه با آن، بد، خوب جلوه کند. آن زمانی خواهد بود که مردم برای اولین در وضعیتی قرار گرفته اند که نه بین بد و بدتر که می توانند بین خوب و خوبتر انتخاب کنند و از این طریق حاکم بر سرنوشت خود بشوند و از هر نوع آقا بالا سری رها بشوند. در آن زمان است که امثال این آقا که میگوید من شاه قانونی ایران هستم و به مردم هم هیچ مربوط نیست و اینکه مردم در زمان پدرش لیاقت دموکراسی را نداشته اند و پدرش راهی جز توی سر آنها زدن و بزن و بکوب اعدام کردن نداشته است باید بروند دنبال کارشان.
مخلص احمد جان
محمود"