خواندن کتاب بیان آزادی، حق حیات و مجازات اعدام
بنی صدر را هم به دین باورانی که در پی یافتن آزادی و حقوق انسان، از جمله حق حیات
و نفی مجازات اعدام از دل دین هستند و هم
به دیگرانی که در پی لغو مجازات اعدام و وارد کردن این باور در وجدان عمومی جامعه می باشند
پیشنهاد می کنم.
بخش آخر گفتگویی بین آقای محمد جعفری، بنی صدر و ایت الله منتظری در باره حق حیات می باشد که متاسفانه قبل از به پایان رسیدن با فوت ایشان ناتمام ماند:
بخشی از مقدمه:
درک قدرتمداران از احکام دین حق، در جامعه ما، واژگونه
احکام الهی در بیان قرآنی شده است. اینک سئوال می شود که چرا، در جنبش برای لغو
اعدام، آن دسته از فقیهان و نواندیشان منتقد دینی نیز که روی به قدرت ورزی ندارند،
شرکت نمی کنند و راهی برای بیرون رفتن از این ورطه ویرانگر ارائه نمی کنند؟ از
نگاه اینجانب، پاسخ این سئوال دشوار نیست: هر جا اصل بر ثنویت باشد- که اصل
راهنمای فلسفه ارسطوئی و منطق اوست- و چارچوب اندیشه نیز فقه قدرت/تکلیفمدار کنونی
باشد- که در اصول فقه رایج، درعقل فقیه خود را بازنمایی می کند-، همه آیه های کتاب
حق، بر وفق قدرتمداری، معنی می شوند. در این محدوده، «فقه مترقی» و «فقه پویا» و
هر عنوان دیگری که برای توجیه اصلاح پذیری چنین فقهی بکار رود، کاری است که به بن
بست می خورد و مثال تقلا کننده در این بن بست به پرنده زندانی ای می ماند که خود
را به دیواره های قفس می کوبد تا مگر آسمان باز را بازیابد. اندریافت بیان شفاف و
بدون پیچ و خم قرآن، نیاز به رها کردن دین از فلسفه و منطق قدرت وبازیافت
"موازنه عدمی" به معنای رهاشدن از هر محدود کننده ای، بمثابه اصل،
راهنما دارد. متن پرسش و پاسخ آقای رضایی با آقای منتظری– که رحمت بیکران خداوندی
شامل حال او باد – نمونه خوبی در این زمینه است. پاسخهای آقای منتظری بیانگر
تقلائی است که آن شادروان، همچون مرغ آزادی جوی، برای رها کردن خویش از قفس تنگ و
خشنِ فقه قدرت و تکلیف مدار، می کند اما دیواره های قفس مانع از پرواز او می شوند.
با این حال، او به کوشش خود ادامه می دهد. به عنوان نمونه، مرحوم منتظری در پاسخ
به یکی از پرسشها می نویسد:
"چون حکم اعدام از خداوند است پس
جان محکوم به اعدامی که اعدام می شود را خداوند می ستاند."
اگر در این حکم با دیده دقت بنگریم، متاسفانه می یابیم که
از چه بسیار واقعیتها که غفلت شده است:
الف) از این واقعیت غفلت می شود که قاضی صادر کننده
حکم اعدام، انسان است، نه خدا. در قضاوت، قرآن رعایت بیش از بیست اصل را بر او
واجب کرده است. دلیل واقعی وجوب اصول مزبور این است که جنایت در جامعه روی می دهد
و می باید همه عوامل مؤثر در جنایت را شناسائی کرد و پس از آن، با رعایت اصول حاکم
بر قضاوت، حکم را تا ممکن است از خطا، مصون کرد و راه جبران و اصلاح و ترمیم را
نبست.
ب) هرگاه به این اعتبار که زندگی و مرگ در دست خداوند است،
جان ستاندن از محکوم را به خداوند نسبت دهیم، کاستی ها در علم بر جنایت و عوامل
مؤثر در وقوع آن نیز، به پای خداوند نوشته می شوند که نقض اصل عدالت الهی است. این
گونه توجیه گریها دو خطر دیگر نیز در بردارند: خطر اول اینکه پس چرا قاتل نتواند
جنایت خود را بدین حکم توجیه کند که جان مقتول را نیز خداوند می ستاند. در اینجا
قول آقای بوش رئیس جمهوری پیشین امریکا را یادآور می شوم که مدعی بود هرچه می گوید
خداوند بر زبان او جاری می کند و هرچه می کند، خداوند او را به انجام آن بر می
انگیزد. مشابه این حکم در توجیه پندار و گفتار و کردار آقای خمینی نیز به کار رفته
است و هنوز می رود. و خطر دوم این است که بر خلاف پندار نادرستی که همگانی شده
است، جانیان فراوانی هستند که وقتی دانستند اعدام می شوند چه بسا به جنایت راغب تر
می شوند. زیرا فکر می کنند با جنایت، قاتل و مقتول از میان می روند و همه چیز تمام
می شود. حال آنکه اگر بزهکاران بدانند زنده می مانند و بقیت عمر را باید با جنایتی
که کرده اند زندگی کنند، بسا به گرد جنایت نچرخند.
ج) قرآن وقتی بیان می کند که «مجازات زشتکاری، زشتکاری
است»، به این معناست که مجازات اعدام را هم زشتکاری می داند. از این روست که در
آیات راجع به قتل عمد و قصاص، ضمن آنکه قاتل را در حکمِ برادر مقتول می شمارد، بنا
را بر عفو و یا بیرون رفتن از چرخه زشتکاری ↔ زشتکاری می گذارد.
د) حکم قرآنی را نباید تجزیه کرد. توضیح این که در آیه های
راجع به قصاص، حکم اعدام قطعی نیست. آیه یک کل است: «مجازات قاتل اعدام است، در
حالی که عفو بهتر است و بازگشت از عفو تجاوزگری است»، همه با هم یک حکم را تشکیل
می دهد. بدین قرار، نیک که بنگریم می بینیم قرآن اصول راهنمای قضاوت را در
حکم منظور کرده و بنا را بر اجتناب از زشتکاری (اعدام) گذاشته است.
آقای منتظری در بخش پایانی پاسخشان راهی به آزادی از چرخه
قتل-اعدام می جوید؛ آنجا که چند و چون مجازاتها را تابع رها شدن جامعه ها از بند
خشونت می داند. گرچه هنوز دیواره قفس مانع پرواز می شود و وی در میان قول بر لغو
اعدام و حفظ آن می ماند، بخش پایانی سخن وی مجازات اعدام را تا حد زیادی بی وجه می
گرداند. چرا که او از مجازاتها سلب قطعیت می کند و این حقیقت را می پذیرد که مبنای
مجازاتها در قرآن، "جبران" زشت کاری با نیک کرداری است. نظری که او در
پایان پاسخ می آورد، بیانگر نیاز به رها کردن دین از قفسی است که فلسفه و منطق
ارسطوئی است.
راستی اینست که رها شدن از قفس خفقان آور فقه قدرت و
تکلیفمدار، به رها کردن دین از فلسفه و منطق قدرت و بازیافتن دین بمثابه بیان
آزادی انجام شدنی است.
هنوز یادآوریهای دیگر بایسته اند. اما آن یادآوری ها، در
پاسخها به پرسشها و با تفصیل بیشتر در کتاب بیان آزادی که در دست انتشار
است، آمده اند. امیدوارم این کتاب بتواند به هرچه جدی تر گرفته شدن بحث عمیق و
میان رشته ای در باره سامانه مجازاتهای خلاف حقوق انسان و نقش ویرانگر آنها در
زندگی فردی و جمعی ما کمک کند.
ابوالحسن بنی صدر- 2 فروردین 1389
http://www.google.co.uk/url?sa=t&rct=j&q=&esrc=s&source=web&cd=1&ved=0CC0QFjAA&url=http%3A%2F%2Fwww.banisadr.com.fr%2FBooks%2Fexecution%2Fdoc%2Fexecution.doc&ei=l_YzU7_SK5SShQeyzYGoDg&usg=AFQjCNHpAuMM25h7uWZM0rA482xDapAhSw&sig2=oFTr8zZnFDnXE6HYPHZL0A&bvm=bv.63808443,d.bGQ
بین حسن رضایی و مرحوم منتظری است
پاسخحذف